- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

آخ کی میشود بنشینم روبرویت قبلش هم یک لیوان چای برای هر دویمان ریخته باشم بعد یک موزیکِ بی کلام را پلی کنم و بنشینم و برایت صحبت کنم.. بگویم از معجزه ی نُت ها.. از معجزه ی کلمات.. بگویم فکر نکن تمام ان پاییز را تو کنارم نبودی... بودی مثلا در فلان موزیک در فلان خیابان.. تو بودی. بودی..بودی.. در گوشهایم.. لابلای دستانم.. و کلماتی که پر حرارت از لبانم خارج می شد. تو بودی اما نبودی... میگویی چطور؟! مثلا اتوبان صدر را نشانت می دهم و میگویم" اینجـا را می بینی؟!.. تمام بالا به پایینش را.. پایین به بالایش را الکی ِ سیاوش را پلی کرده ام.. و "تو" را لابلای لحظاتم را جا داده ام.. ولی عصر را نشانت بدهم بگویم ببین اینجـآ را تمام اینجا را میثم ابراهیمی گوش داده ام و به این فکر کرده ام که باید باشی ولی نبودی.. تو هیچ وقت نبودی اما یک روز خواهد رسید که روبرویت خواهم نشست و چای خواهم ریخت و برایت خواهم گفت از معجزه ی نُت ها در تک تکِ لحظاتم.. که در اخر لپم را بکشی و بگویی"برای منم چارتار یعنی "تو" " و یک لبخند شیرین بچسبانی رویِ لب هایم...و ناگهان رویمان را برگردانیم، ببینیم موزیک بی کلاممان تمام شده است... و باز ریپلی.


~ موزیک ها، همیشه یک معجزه پشتِ پلک های خود پنهان کرده اند. مثلا این قدرت را دارند که یک ادم را از زیر خروارها خاک در چند صد سال قبل بیرون کشند و به لحظاتِ حال آورند.. چه رسد به تو؟ تو که در قلب من ته نشین شده ای... به حال کشیدنت کار سختی نیست. کافی است به چشمهایم نگاه کنم.. به دستهایم..به دستهایم..به دستهایم...


۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۸
عرفانه میم

توی یکی از همین خونه ها ، همین نزدیکی ها ، دل یکی اتیش گرفته.از روی بام هم که نیگا کنید میبینید که از توی پنجره ی یکی از این خونه ها اتیش می ریزه بیرون.دل یکی اتیش گرفته.تو اومدی اما کمی دیر.از ته یک خیابون دراز. مـث یک سایه نگرانی. کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو اتیش زدی.به من می گن چیزی نگو .نباید هم بگم اما دل یکی داره اتیش میگیره ..دل یکی اینجا داره خاکستر می شه.کمی دیر اومدی اما یک راست رفتی سر وقت دل یکی و دست کردی تو سینه ش و دلش رو اوردی بیرون و انداختی تو اتیش و بعد گذاشتیش سر جاش. واسه ی همینه که دل یکی اتیش گرفته و داره خاکستر می شه. یکی داره تو چشات غرق می شه.یکی لای شیارهای انگشتات داره گم می شه.یکی داره گر میگیره.دل یکی اتیش گرفته.کسی یه چیکه اب بریزه رو دلش شاید خنک شه.میون اینهمه خونه که خفه خون گرفته اند یک خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر می شه. یکی هوس کرده بپره تو دستات و خودش رو غرق کنه.یکی میخواد نگات کنه.نه ، می خواد بشنفتت. میخواد بپره تو صدات.یکی میخواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذاردت رو کوه و بعد بدوه تا ته دره و از اون جا نیگات کنه. یکی میترسه از نزدیک تماشات کنه. یکی میخواد تو چشات شنا کنه.یکی اینجا سردشه..یکی همه ش شده زمستون. یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه. وقتی حرف میزدی، یکی نه به چیزایی که میگفتی که به صدات، به محض صدات گوش میداد. یکی محو شده بود تو صدات.. یکی دلتنگه. توی یکی از همین خونه ها.....


[ روی ِ ماه خدواند را ببوس - مستور ]


+ سلام خونه ی جدید :)


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۶
عرفانه میم
MeLoDiC