- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

ما باید باهم بمیریم...

که

سال ها بعد در تیتر روزنامه ها بنویسند"یک زوج عاشق در خانه ای که قدمتش به یک قرن میرسد در زیر خروارها خاک پیدا شدند ، با تحقیقات بیشتر ِ باستان شناسان،متوجه شدیم که این خانه بر اثر زلزله فرو ریخته.. و این اسکلت های در اغوش ِ هم در این لحظه یافت شده.از علاقمندانِ گرامی میخواهیم که در روزهای یک شنبه ، سه شنبه برای بازدید مراجعه فرمایند و از دوربین فلش دار نیز استفاده نکنند.."

آن روزنامه می شود عاشقانه ترین روزنامه ی سال.برنده ی جایزه نوبل نیوزپرپر میشود حتی! بعد میایند مدام از اسکلت های عاشقمان عکس می اندازند و من و تو را جاودانه میکنند. و خانه ی آبی ِ حیاط دارمان را نیز ، هم ...

ما که باید بمیریم، چ بهتر که با هم.اینطور، هیجان انگیزتر هم هست.نیست؟ میدانی در این لحظه به چ چیزی فکر میکنم؟ به اینکه لحظه ی اخر چ دیالوگ هایی داشه بینمان رد و بدل میشده ..:)

 و چ کسی میفهمد ما هم یک روز ، از ان دسته ادم ها بوده ایم که موزه گردی میکرده و از دوربین فلش دار استفاده نمی کرده ایم.. ؟

 

+ بازنشر در سایت جیم.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۳
عرفانه میم

باران.. امده بودم اینجــآ از باران بنویسم ، از صدایش .. از صدای پای ِ فصلم.. که رنگِ موهایم زیر نور چراغ اتاق توجهم را جلب کرده بود.. خرمایی.. خرمایی مایل به قهوه ای.. حالت های لختی اش انقدر نرم شده بود که در دستانم نمی ماند.. سر میخورد و عطرشیر و ابریشمهمیشگی اش که بعد از هر شستشو بیشتر میشود، زده بود به زیر بینی ام..و چشمانم را بسته بود و مرا با خود نزدیکِ پنجره کشانده بود.. نزدیکِ صدای پایِ باران.. همان چیزی که برایش امده بودم بنویسم.. بیشتر که دقت کرده بودم ، خودم را دیده بودم در عکسی که از من بر پنجره اتاق منعکس شده بود.. موهایم را در تصویر افتاده بر شیشهــ که خوب بررسیکرده بودم دیده بودم بلندتر شده.. راستی! میدانستی؟بهارهاچقدر بهانه گیرترند برایشان؟.. بس که هوس بافتن و بسته شدن به سر دارند با کش های رنگی با طعماردی بهشت؟.. اما قدشان به بافتن نمیرسد..همین که کش های رنگی ام را جمع کردم رفتم جلوی اینه و خرگوشی بستم و باز برگشتم سمت پنجره و صدای باران، یعنی یک چیزی کم است ...یعنی بهانه گیریشان را سعی کرده ام با کش های رنگی ساکت کنم تا در تصویر منعکس شده بر شیشه ،کمی سرحال تر به نظر برسند..

گرچه ؛ من بهتر از تو میدانم که چقدر پریشانی ِ خرماییشان را بیشتر دوست داری . .

 

                                                                                                     

× باران که می اید ، دیوانه میشوم.. اینها همه از سر ِ دیوانگی ست.


برچسـب ـهـا :,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۲۹
عرفانه میم

آسمانِ امـروز ِتهران، لبخندانـه بود .. :)

ذوق ِ عکاسی دو چندان ِ من .. هوای صاف . روزمرگی ..اسفندگــی!

 

 

                                                                              photo by : me

 

~:) ثبت لحظهــ ها ، عجب لذتی دارد..

~Tehrangraphy


برچسـب ـهـا :,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۲۶
عرفانه میم

زمستانیکه دیرتر از موعد بیاید که دل نشین نیست.هست؟ زمستانی که دقیقا زمانی بیاید کهبهاردارد در کوچه ها قدم میزند که دل نشین نیست.هست؟ برف ـش که جذابیت ندارد وقتی روی توت فرنگی ها بنشیند.. تناقض ، هیچ جذاب نیست حتی برای منی که در تمام عمر پاییز و زمستان را به فصلم،بهار و تابستان ترجیح دادم... گرچه،اُردی ـبهشتهمیشه بحثش جداست. بگذریم... داشتم میگفتم ،اسفندیکه در ان بدو بدوهای دم عید و سبزه های یخ زده باشد که جالب نیست.هست؟و اما اسفند،اسپند.. سپندی که ته هر سال باید دود شود برود هوا ! گویی یک دِین است که باید همه به جا بیاورندش. اسفند خی لی مظلوم است هیچ کس بخاطر خودش دوستش ندارد. همیشه هم ته تغاری ها عزیز و دردانه نیستند. مثلا اسفند! همه او را بخاطر فروردین و بهار دوست دارند.. همه کارها و بدو بدوها نیز بخاطر بهار است. پس کی اسفند را زندگی کنیم؟ یا نه، بهتر بگویم."اسفنــدگــی" کنیم؟ این نشان میدهد ما تمام عمرمان را در له له زدن برای اینده ای نادانسته بوده ایم.. همیشهــ./ یا غرق در گذشته.. اصلا بیایید امسال کمی "اسفندگی" کنیم. چ میشود مگر؟!..

                                                                                   دخـت ـجـوزا-اوایل اسپند ِ مظلوم..

~ این زمستان ، زمستانِ همیشگی من نبود.. آمدنش دیررس .. رفتنش زود رس . . برای همین امسال از رفتن ـش غصه دار نیستم مثل هر سال.. بیشتر دلگیرم تا غصه دار..

~ ننوشتن ،مرض است... میخواهم این ننوشتن های طولانی ام را باز درمان کنم.. :)

مرسی ازبودن آتون.. *

 


برچسـب ـهـا :,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۲۳
عرفانه میم
MeLoDiC