- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

 

 

احساسم نوشتــــــ:

 

+ وقتی که دیگرنبودم  تو خودت ،

یاد "مواظب خودت باش ـهـایم" بیفت ..

آن روز دیگر

نیستم که ,

یاداوری اَت کـنم .. !

 

 

+ چقدر لحظه هـآ تنگ و تنگتر میشود ..

وقتی دلم بدون تو لنگ میشود ..

*تنگ در حد خفـگی..

 

 

+ نزدیک زمان جدایی میشویم ,

دستت رامحکمتر

فشـارمیدهـم ...

 

 

+ غرق میشوم

 دراحساست،و

غریق نجاتی نیست مرا .

 

 

+ازگلویت پایین نمیرود ,

مزّه ی لبهایی که سهم

لب هـای من بود ..

 

 

+دستانت که در

دستانم گره بخورد ،

کور بودن گره

ارزویم میشود ..

 

 

+فـانوس راهم

باش ..

وقتی در کوچه پس کوچه های

بی کسی

گم میشوم !

 

 

 

+پروازمیکنم

اوج میگیرم ،

ازکناره های وجودت،

تا خودخدا..

 

 

 

+ عده ای گرگ صفت ـند

درست

زمانی که حواسـَت نیست ،

میدَرندوجودت را

خونهای پیراهنت رالیس میزنند ..

که نفهمی انچه را که باید "بفهمی " ..

و انوقت

بعد ِ سال ـهـا ، به خود که می ایی..

میبینی

خودت باید "تکه های وجودت" را

از روی زمین جمع کنی ..

و آن ها سال ـهـاست که رفته اند .. !

تو مانده ای

و

یک "پیراهن وجود" که از هم دریده شده ،

و باید وصله بزنی ـَش.. !

 

 

 + ب قول کاظم بهمنی عزیز :

 توی دنیا هم نشد ،برزخ که پیدا کردمت

 می نشینم تاقیامت با تو صحبت میکنم ..

 

 

+آهن،

معرفتش بیشتر از "تو" بود ،

سراغش نرفتم مدتی ،

خودش

"زنگ" زد .. !

 

 

+غرق بوسه ،

در اغوشت اشک میریزم

ازاحسـاس..

 [اینو همه نمیفهمن]

 

 

 

+ خودم رو میسازم

اجر به اجـــر..

یک بار نه چند بار بد فروریختم

اشکـال ازپی  ِ سست ـش بود

شـآید!

 

 

 

 

+ میگذرونم .. ..

با رفیق های شفیقم "تنهایی" .. "تیک تاک ساعت"

و ..

خواب و رویا .. شاید هم کابوس!

 

+ یکی بیاددرسای منو بخونه ):

ی خرواره .. )): من مطمئنم بچه ـهـای کلاس

دارنمیخونن.. حداقل اونایی که رفتن شهرشون حتما

میخونن):

 

 

+ دوس دارم اینجای دکلمه ی علیرضا اذر رو که میگه

"خودکشی مرگ قشنگی که به ان دل بستم .. "

رو اینجوری بگم :

"زندگی مرگ قشنگی که به ان دل بستم " ... : )

[مخاطب: همه ی اونایی که زندگیشون مرگ تدریجی شده این روزا ]

خدا ؟ میشه به همه ی افرادی که مخاطب این نوشته اند ،

زنده ـگـی بدی نه مردگـی ؟

بهـارنزدیکـ ه .. ، بیایید به مثابه ی درختان ِ بهار ،

برای ِ اطرافیانمان دست بهاسمـانبرداریـم

تا مشکلاتشون حـل شه ..

 

 

 

 

+ شده یه اهنگ آیی انقدر برات خاطرن،

انقدر خاطرن که میترسیبری سمتشون ..

اهنگـی که پایین نوشتم یکی از اوناس.

 

 

 

 

 

 اهنگــــــــــ .نــــــــــ:

 عشق من و تو توی قلبـم میمونه ..

 لمس دست تو تویقلبممیمونه

 تو هستی با من تورویای شبونه

 فکر تو هستم با این دستایسردم

 

 وقتی تو هستی قلبماروممیگیره

 قلبم اروم میگیره ..

***

 روزهای با تو هرگز یادم نمیره .

***

 زندگی با تو بهتره ، میخوامـ عاشقت بمونم

 نگو حرف رفتنو ، بی تو من نمیتونم ..

 

-زندگی با تو بهتره / بابک رهنما-

 

* همیشه صدای رهنما ی حس خاصداره .. ی حسـی که توش گـُم میشم .. !

گـم ..  تا بی نهایت ..........

 

استثنـاً لینک ِ انلاین گوش کردن و

دانلودش رو براتون میذارم :

Click

 

 

قدم هـاتـان پـایدار.. .:*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۲۴
عرفانه میم

"بوی عیدی" فرهاد را میگذارد ،صدایش را بلند میکند ،

هیچ هم با خودش فکر نمیکند شاید این دخترک اینج آ ،

خاطراتش .. هوس هایش ..ذوق هایش مثل

پتکی کوبیده شود بر سرش

با این اهنگ!اصلا هم فکر نمیکند ...

روزی این اهنگ،اهنگ ِ همیشگی

بلاگش بود .

"فراتر از بودن"

به او بگویید بلند تر کند صدای موزیکش

را ،

اینبار میخواهم همراهی اَش

کنم :بوی عیدی ، بوی توپ ، بوی کاغذ رنگی ..

بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو ! ..

بعد دخترک اشک هایش را با دستش خودش جمع میکند

از روی گونه ـهـای صیقلی شده اَش ،

بگویید خیالش راحت ،

اصلا دخترک سعی هم نمیکند که یاد بیاورد

ذوقی را که برای ۹۱ داشت ...

و چه زود بر باد رفت

طوری که هر روز سرش را بالا ارود ُ

دید نوشته اند :

هنوز یک سال مانده تا بهره برداری ۹۲ .

میدانست ۹۱ سخت است ،

اما برایش جشن گرفت ..سرور به پا کرد ..

که نکند دلش بگیرد "سال ِ طفلکی"

ولی نمیدانست که چه چشم سفید است !

که میگیرد پاچه اَش را و

ول نمیکند ..

حال ، هم که ماهی به دمش رسیده

نمیگذرد ۹۱ ..

برای من هنوز هم "یک سال تا بهره برداری ۹۲

باقی مانده"چون میدانم ۹۲ هم که بشود من هنوز

در بـُهت ِ ۹۱ غرق خواهم ماند ..!

 

 

شاید ناراحت بود که  بیدارنشدم موقع ِ امدنش ..

شاید ناراحت بود که شب قبل ِ "تحویلش"

با کمی اشک خوابیدَم !

شایدکینه ب دل گرفت که ..!

 

بگذریم ..

انقدر  بدی هایت زیاد بود که 

خوبی ـهایت یادم رفت !!

تنها یک خوبی داشتی : چندادم جدید

را به من هدیه دادی ُ بس !:)

برای این ادم ـهای دوست داشتنی ـم

ازت ممنونم:)

اما امسال هم برای

ورود سال جدیدجشن میگیریم..

تا باشد ،

روزهای خوب ما را و شما را !

امسال هم کنار خانواده دعای تحویل میخوانیم .. ،

و هم را میبوسیم ُ

پول های نومیگیریم ،

امسال هم لباس نومیپوشیم !

میدانی؟

آخر میگویند نباید همه را به یک چوب زد .

۹۲..

به استقبالت می آییم

با یک ترس همراه بالبخند..

ما آینده راروشن می انگـاریم ،

تو نیز تمام سعی اَت را بکن ،اما  ما

هنوز "بوی عیدی" گوش میدهیم ،

زیرباران میرویم بدون چتر ،برفرا نوازش میکنیم ، به روی ِ دوستانمان لبخندمیزنیم ،

هنوز بوی تندماهی دودیحس تازه ای میدهد .

هنوز بوی گلبرگ ـهـای یاس را در ریه ـهـامان فرو میکنیم ،

هنوز به اینده مینگیریم ..

هی روزگار !

فکر نکنی ما مرده ایم .

فکر نکنی هر چه بزنی ما زخمی تر میشویم نه !

ما یاد گرفتیم از کفش ـهـایی که به سویمان پرت میشود ،

یک کفش فروشی درست کنیم ..

حالا پشت ِ هم زور بزن .. /

اما یواش تر... .. .

همه ی اینها را نوشتم که بگویم

یادم میماند چه کردی با ما روزگار

نوشتم که بگویم :

*دختر لطیف است ، مراعاتش کن !

مراعاتــــــــــــ را یک سال باید دیکته کنی تا یادت بماند..

روح لطیف دخت های اریایی این سرزمین

درد کشیده را

تقدیس کـُن ..

نه

تحریم !

(:

 

* لبخند هـایتان پایدار :)

 

 

 

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۴۱
عرفانه میم

ناب ترین گلاب ِکـاشان در

باغچه ی ِماست وقتی

باگرمای قدم ـهـای تو

غنچه ـهـاصبح به صبح به

دیگ میروند(:

 

احسـاسـم نوشت:

 

+ تـاوان پس خواهی داد ،

احساسی را که گـاز زدی!

 ایکن های لیدی الینا

 

 

+دردمیدونی یعنی چی ؟

یعنی دلتنگ باشی و کاری

از دستت برنیـآیـَد جز

مچاله کردن ِ رو تختی ا ـت.. !

 elina-icons

 

+  در چشمان تو همه رنگ را

میتوان یـافت ،

این را وقتی فهمیدم که بعد از ریختن

اشک هایت یک "رنگین کمان"

پل زد به "مشکی ِ چشمـانـم" .. ! 

 

 

+ قد تمام "نبودن " ـهـایت دوستت دارم،

میدانی که چقدر وسیع است ؟!

 

 

+زنگ میزنم

درست مثل آهنـی که

 سایه ی حضورتراندیده باشـد .

elina-icons

 

 

 

+ تو بگو من چه کـنم

که کمی پرت شوی ان طرف تر از

حواس لحظه ـهـایم؟

تمام لحظه هایم

پر شده ـست ازیادت..

چه جایی خوش کرده ای تو

 در تمام سلول ـهـای مغزی ام.. !

 

 

+ آه .

امشبعطر موهایمرا خودم ،

اویزان میکنم

به چوب رختی مبادا

چروک شوند تا زمان امدنـت.

ایکن های لیدی الینا

 

 

 

 

 

 

+دست ـهـایم رامیبوسی،

غرق احساسمیشوم .. !

حتی بیشتر از زمانی که

لب هایم راهدف میگیری .

 ایکن های لیدی الینا

 

 

 

+ماهی تـنگ را کسی بیدار نمیکند ؟

خوابش خیلی سبک است ،

خودم دیدم ،

که روی اب مانده..

 

 

 

 + به قول فاضل نظری عزیز :

 ماهی تویی و اب من و تنگ روزگار

 من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر..

 

 مرداب زندگی همه را غرق کرده است

 ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر

 

 

 

 

+  او  راست میگفت که زلیخا مردبود ،

 اخر مردانگی و

کوه بودن میخواهد ،

ماندن پای کسی که

تو رانمیخواهـ د ..... .

امـا اونمیدانست  که

این روزهـا از تمام زنان سرزمین من یک کوه ساخته شده ،

وگرنه ب زنانگی  ِ زلیخا راضی میشـُد.

 

 

 

 

+خسته ام اززمستان  ِ نبودنت،

بهـارَم آرزوسـت ... !

 

 

+ همه ی اسفند ـهـارا

دود کرده ام ،

بابا نوئل را هم بوسیده ام و گفته ام برودبخوابد تاسال ِ بعد،

فقط خودم مانده ام  و  

چشم انتظاری ِ   فصل  ِ میلادم   .. . 

 

 

+فقط میگذرونـ م.

+ نتم قطع بود نمیخواستم وصلش کنم تا ی مدت ،

اماچند نفر نذاشتـن : )

+ میگم درسا دارن له میکنن منو چون نمیخونم ، .. شما  چطور ؟ :دی

 

 

 

مرسی ازقدم آتون... :*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۱۶
عرفانه میم

 

 

در من دخترکی ست که عاشق است ،

عاشق ِ ان عروسک خرگوش سفید بازیگوشش،

که از مادر شنیده این موجود دوس داشتنی از سیسمونی اش مانده ..

که در عکس ـهـا هم دیده که چه مظلومانه این دخترک خرگوش را 

در اغوش گرفته . .

به نظر می آید خیلی دوستش میدارد ..

خیلی زیاد هم !

حال ، ان خرگوش گوشه ی ویترین کز کرده .. همان طور سفید است اما

قسمت ِ پاهایش دیگر در حال پوسیدن است ..

دخترک نمیگذارد او غصه بخورد ، هر شب بر میدارد خرگوشـَش را

نوازشش میدهد و باز جایَش میدهد کنج ویترین عروسک ـهـای یادگاری اش ،

لباس خرگوشـَش پر ستاره ـهـای رنگیست ،

دخترک را یاد شب ـهـای بی دود زادگـآهـَش می اندازد ،

که حـآل از آن تهران هیچ خبری نی ـست ..که هیچ ،

تازه دخترک زیاد هم از تلویزیون خانه اش میشنود که اسمان سیاه پوش است ..

در دلش میگوید باید برایش دو روز عزای عمومی اعلام کنند اصلا !

دخترک شب ـهـا کنارپنجره اش میرود به خرگوشـَش زل میزند .. ،

و درسکوت با او حرف میزند

خرگوش هم همانطور کز کرده ، نمیداند چرا سخن نمیگوید این موجود دوس داشتنی(:

دخترک ، دیروز اصلا نمیدانست گوشی چیست . ام پی ۳ چیست

امروز هندزفری همدم روز ُ شب هایش است ..

اهنگ ـهـآیی که مدامُ مدام ، در گوش دخترک پلی میشود ُ

او پشت سر هم زیر لب تکرارشـان میکند و

هیچ نمیگوید ،

آیکُن های اِمیلی

دخترک دیروز در اغوش مادر به خرید میرفت

امروز خودش میرود کیف ِ مورد علاقه اش را انتخاب میکند ُ به جای ان پول ـهای کهنه که روی ِ ان

هزارتا چیز نوشته شده بود ، کارت تحویل فروشنده میدهد ،

چقدر دلش هوای ان پول ـهـای کهنه ی ۱۰ تومانی ُ ۵۰ تومانی را میکند ،

که مدام با عکس محو روی ان در نور با دوستانش بازی کند با این که اصلا نمیداند کیست ..

دخترک این روزهـا مواظب است الوچه که میخورد دور لبش نمالد ،

دیروز دست هایش را پر میکرد و بی توجه ب مردم با دوستانش در خیابان لی لی بازی میکرد ..

 

اصلا دخترک  ِ ما یک دوچرخه داشت که هیچ کـَس نداشت .

یک دوچرخه ی خاص .. یک دوچرخه ی باستانی حتـّی ! که با تمام ِ وجود دوستش میداشت ..

که با هیچ دوچرخه ی جدید دیگری که برایش گرفتند عوض نکرد !

پشتی کوچکی داشت دوچرخه ی دخترک ،

صندلی نشیمـَنـَش پهـن بود به میله ـهـای چرخ اَش

هزار هزارمهره ـهـآی رنگی اویزان بود ،

روی ترمزش پر برچسب ـهـای برگردان مختلفی بود که با ذوق میخریدشـان ..

آیکُن های اِمیلی

اصلا کجاست ان دوچرخه . تو میدانی ؟

دادَنـَش به سمساری .. کجاست ان سمساری ؟

تمام دار ُ ندارم را میدهم فقط یک بار دیگر در کوچه های بچگی با ان پروازکنم .

 

دخترک حال که دارد این ـهـآ را مینویسد هوای ِبچگی اش را دارد .

بچگی ای که پـُر  ِ "بی دردی" بود ،

و این در ذهنش وول میزند "از بودن در دوران کودکی ملول میشوند و ارزو دارند زودتر بزرگ شوند و

وقتی بزرگ شدند ، حسرت دوران کودکی را میخورند"

از کدام کتاب بود ؟ هـان .. گفتگو با خدا !

 

ادامه دارد این حس نوشت ـهـای ذهن  ِ دخترک هم چنـان...  .

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۳۰
عرفانه میم
MeLoDiC