- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

بـُهـتیعنی ،

صفحه ی واحدهای ثبت نهایی شده ی ترم جدید باز شود ،

و اثری از تو نباشد ، استاد !

استاد.. ؟ رفتی ؟

این اشک ها چه میشود .. ؟

با این همه حجم خاطره چ کنیم ؟ باکلاس اخری ِ گوشه ی راهروی دست ِ چپچ کنیم .. ؟

نگاه قرمزو خیره و اشک آلودت انجا جا مانده.. صدایِ خنده هایمان در ان کلاس با تو جا مانده.. ان کلاس زین پس ما را خواهد کشت.... ؟ چ کنیم ؟

با چانه های لرزان ..؟ با حجمی که کم می آورد حرفهایزندگی بخش ـت را .

زین پسارامش سبزاز که بگیریم؟ از حرفهای که؟ از چشمهای که ؟ هوم؟

قدرت را ندانستند..؟

× چشم هایت روز امتحان اخر.. خسته بود..چشمهای خسته هم نشانه ی رفتن اند...

ما هنوز نیاز داشتیمت...زیادتر از زیاد...

..استاد؟!..خودت را چ شد وقتی جایی را مجبور به ترک شدی که جوانی ات در انجا سر شد...؟ از خودت بگو :آه..

دعاهای سبزمهمچنان بدرقهــ ی راهت ، مهربان ...

پیوست به این پست:Click

                                                                                  در اواسط بهمن پر تلاطم..


برچسـب ـهـا :,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۸
عرفانه میم

خانه سالمندان.

پلان یک.

-دخترم،دخترررم.بیااا.

+من؟ جونم ؟

-اره.تو لیلای منی.نه؟ میدونی چند وقت بود نیومده بودی بهم سر بزنی مادر جون؟

+من ... [با حالت بـُهت فقط نگاه میکند]

-هیچی نگو. (در حالی که در بغلش میفشاردش) مامانت خوبه لیلا؟ بابات کجاس؟ چرا نمیاد پیشم؟ دم دره؟ بگو بیاد تو دلم خیلی براش تنگ شده. لیلا مادر جون ی چیزی بگو دلم خیلی برات تنگ شده بود. راستی مهرانگیز خانوم یادته؟ اون همین جا تخت بغلی من بود ده روز پیش فوت کرد . خیلی دلم گرفته ... (در حالی که صورتش از اشک خیس میشود) لیلا بازم پیشم میای.نه؟بگو که میای.

+چشم.. میام زود.. (در حالی که از اغوش پیرزن خود را جدا میکند و در مقابلش روی زمین زانو میزند) مادر جون ی قول بهم میدی؟

-تو جون بخواه.. (در حالی که دست بر سر دختر میکشد)

+اینکه همیشه خوب باشی. هر وقت میام باشی.

-هستم مادر جون ب شرطی که توام تند تند بهم سر بزنی ها.اینسری باباتم بیار.خب؟

+چشم مادر جون. من دیگه باید برم..صدام میکنن. یادت نره چ قولی دادیا.. قربونت برم.. خداحافظ.

-خدا پشت و پناهت مادر. بازم بیا.. اینسری بابا علی و مامان مریمتم بیار..

+(دخترک در حالی که دور میشود و اشک تمام صورتش را خیس کرده یک "چشم "زیر لبی میگوید و میرود)

 

پلان دو .

+خانوم؟ این پیرزن اتاق 7 چند سالشه؟

-75 . بچه هاش اینجا رهاش کردنو رفتن.

+(دخترک در حال گریه) اخه به من میگفت لیلا. لیلا نوه شه؟

-اون هر دختر همسن تو رو میبینه بهش میگه لیلا. الزایمر داره.. اما ما توی این چند سال نوه شو ندیدیم اصلا..

+(دخترک در سکوتِ عمیقی فرو مانده و با پشت استین اشک هایش را پاک میکند) : من هر هفته میام و لیلاش میشم.. خوبه؟ خیلی تنهاست ..

-(پرستار فقط لبخند میزند)

The End

+ بازنشر در زنگ انشا و سایتِ جیم.


برچسـب ـهـا :
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۴
عرفانه میم

بهمنرسیده بود ، امتحان های فوق ِ سختم تمام شده بود ، اما دلم هنوز بی حوصله بود انگار انرژی هایش را به زور خالی کرده باشند.. میدانستم نیازش چیست، مثلاً بزنیم بیرون..برویم نزدیکی های تاریخ.. بنشینیم.. حرف بزنیم تا حال ـش خوب شود و همینطور هم شد .. بهمن ها فقط باید سر شوند . بس که پر تلاطم اند !

این هم همان روز که بازسازی کرد انرژی را !

 

                                                                    photo by : me

 

× مرسی از تمامدعاهای سبزو بودن های پر انرژی ـتون :) هستم دوباره ..


برچسـب ـهـا :,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۱۰
عرفانه میم
MeLoDiC