- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

چای ها، از من با تو حرف میزنند..

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۳۷ ب.ظ

موزیکی بی کلامرا که پلی میکنم.دلم پر میکشد برای نوشتن. .موزیک به گوش ، لیوانِ چای به دست، چشم به مانیتور... و نوشتن.. راستی گفته بودمت که انواع و اقسام چای هایمادرمبویِزندگیمیدهند؟ امروز.. چای سبوس برنج ـش را به دستم داده.. آنقدر زندگی میریزد داخل ـش که میخواهی به جای نوشیدن ، نفس ـش بکشی. نشسته ام رویِ تخت به هیچ چیز فکر نمیکنم.حتی بهتــو ..بلکه به کسی فکر میکنم که آنقدر عاشقِ ِ توست که برایت انواع و اقسام چای هایی که مادرش به او یاد داده را در لیوان های متفاوت میریزد و با لبخند به دستت میدهد.. و آن کَس ، کسی جز من ، نیست... و من میدانم که تو هم آنروز مثل من مطمئنا بوی زندگی را حس خواهی کرد..چای ها هر کدامشان از یک بُعد جان من می ایند..هر کدامشان! هر نوع ـشان یک عطر و یک بُعد از من میباشند..احساس را گاه میتوان ریخت در فنجان.نه مگر؟!.. مگر فقط باید بوسید، بغل کرد ، حرف زد یا نامه ( مسیج ) داد یا بوس از راه دور (!) فرستاد؟!.. مگر نمیشود تمام ِ تمام ِ احساساتِ زنانه ات را جمع کنی و بریزی در فنجانی کمر باریک و دستش بدهی؟

میشود.... فقط باید ، زن باشی.. زن باشی.. لطیف باشی.. عاشق باشی.. خاتون باشی..!

چیز دیگری لازم نیست :)

 

+ بنــــــوش .. چای هایی را که بوی تنم را میدهند..

 


برچسـب ـهـا :,

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MeLoDiC