- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

یک فنجان چای با اسانس " خستگی در کـُن " !

چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۳۵ ب.ظ

دلم کمی چای میخواهد با اسانس "خستگی در کُن".. که بروم بمیرمش اصلاً انقدر که خسته که نه ، کوفته ام! کوفتگی فرایند خیلی خاصُ پیچیده ای ندارد همین که صبح ها زودِ زوود باید بلند شی از خواب یک مسیر تکراری را تا دانشگاه بپیمایی.بعد برادرت توی پتویش خزیده باشد.. توی راه به سمتِ ایستگاه اتوبوس هی نگرانِ این باشی که «نکند صندلیِِ ِخالی نباشد مجبور شوم تا فلان جا بایستم و درس های استاد ع. نخوانده بماندُ بپرسدُ..؟» بروی بعد عین هر روز صندلی هم خالی نباشد هم با خودت لج کنی هم استاد عین یا استاد ر. هندزفری را توی گوشت فرو کنی.. زنگ بزنی به سین بگویی من دیرتر می  ایم حوصله فلان استاد را ندارم.دیرتر برویم.همین که مجبوری بنشینی خرده فرمایشات استادها را انجام بدهی.کله ات را داخل لپ تاپ فرو کنی. بعد سر از بلاگفا و چند شبکه ی اجتماعی دیگر دربیاوری. همین که شنبه شب ها با چراغ ِ روشن خوابت ببرد ساعتِ 10. بعد صبح بلند شی ببینی دوستانت مریضند نمی آیند .. حرص ِ انها را بخوری. همین که کرایه تاکسی ها بی روند میرود بالا. همین که شنبه غذایش زرشک پلو باشد.همین که ببری تحقیقت را نشان دهی به استاد بعد بگوید فلان جایش اشتباست! باید از اول شروع کنی. همین که امتحان ها نزدیک و پشت سرهم میباشد. همین که با دوستت بحثت میشود.چه فکر میکنی چه میفهمند!! آن یکی دارد از غصه میمیرد. مادربزرگِ فلانی از دنیا رفته. سه شنبه مهمان داری.یک عالم لیستِ موزه های نرفته و کتاب های نخوانده و فیلم های ندیده جلویت ردیف است.. صبح بلنده شده ای گل مژه زده ای...همین که پنج شنبه صبح هایت هم سر کلاس زبان میگذرد..همین که دوست داری پرت شوی چهل سالِ قبل از دست این ادم ها..کسی را نداری که با او بروی تئاتر شهر بیخود پرسه بزنی..دلت یک عالم وسیله میخواهد که نداری..|آخ از این اخری|.. و هزار چیز دیگر مثل دردها و بغض های قورت داده ی روزانه که بماند!، میروی سرت را میگذاری رویرو تختیِ  لیموییَ تو بی انکه بفهمی خوابت میبرد. .

آخ.. دیدی؟چای با اسانس "خستگی در کُن" یادمان رفت اخرش..


                                                                                                                                                                                      

× که حالا یکی از دوستان ِ جان مدام در گوشم بگوید:«کاش کسی یا کسانی با تو باشند که حداقل کمی از انسان بودنت را بفهمند..حداقل کمی! »..چ فایده ؟!

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۴
عرفانه میم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MeLoDiC