چه میشد ..؟
چه میشد لب خانه ـمـان یک دریابود از نوع ِ خروشانش ..
بعد شب که میشد تمام جور و پلاسم ُ جمع میکردم ُ میرفتم کنارش..
روی صخره ی ِ سنگی ِ کنارش مینشستم ُ بلند بلندنفس میکشیدم ..
چه میشد همان موقع که کناردریانشسته بودم باران هم میزد
که من بیشتر آن بافت ِ روی دوشم را به خودم نزدیک میکردم تا گرمـَم شود ؟
چه میشدشبها که میرفتم کنار ساحل و گوشی ام را آفلاین کرده ام را هم با خود ، میبردَم بعد برای ِ دریـ ـآ ،
آهنگ "دریا" ی رستاک را میگذاشتم ،
و او هم لذت میبرد ؟ مطمئنا که لذت میبرد .
چه میشد اگر "میشد" از او بپرسم چرا انقدر تلاش میکند برای رسیدن به ساحل و مدام عقب میکشد؟
و او با من درد ُ دل میکرد و از ماسه های بی وفای ـَش گله میکرد از صخره های محکمش ..
من همشب هابرایش قصه میخواندم ، میخواباندمـَش .. و درست دم دم های صبح که هوا دارد روشن میشود
و
سر وکله ی ادم ها پیدا میشود ، آرام می امدم خانه شمعدانی هایمان را اب میدادم ،
خوردنی های یخچال را چک میکردم
گوشی ام را همچنان آف نگاه میداشتم،
به خرگوش ِ ارام ِباغچه ـمـآن سر میزدم
و بعد میرفتم در رختخوابم ُ ارام میخوابیدم انگار نه انگار که شب تا صبح را بیدار بوده اَم
و انگار نه انگار که روزها پر ازدغدغه های عجیب ُ غریب ـند
برایم . و فردایم باز ...
انگـار همه چیز ارام است .. مثل سکوت ِ شـب ..
انگـار فردا هم باز ، آرام است .. انگار هیچ طوفانی در راه نخواهد بود ..
وآرام میخوابیدمـ ، آرامــــــ ِ آرامــ.. ...... .
دخت ِ جـــوزا - 01/04/92
+بهارمون هم تموم شـُد .. وخرداد هم آرام گرفت ..تابستون ـتون خوشرنگــــ :).