[ بدون ِ شرح ]
توصیه ی من به شماقبل از خواندن ِ این متن :
اول اهنگ ِ وب رااستاپ، و بعداین صفحـه را باز کنید درست وقتی پلی شد شروع به خواندن کنید .. .. با تشکر.
از زیر ِ سنگ هم شده پیدایـم کن !
دارم کم کم این فیلم را باور میکنم،
و این سیاهی ِ لشکر عظیـم ،
عجیب خوب بازی میکننـد
در خیابان ها ، کافه ها ، کوچه ـهـا
هی جا عوض میکنند
و
همین که سر برمیگردانـم
صحنه ی بعدی را امـاده کرده اند .
از لابه لای ِ فصل ـهـای نمـایش بیرونم بکـش .
برفی بر پیراهنم نشانده اند
که آب نمیشود ..
از کلماتی همچون خورشید هم استفاده کردم ، نشد !
و این ادم برفی ِ درون که هی اسکلت صدایش میکنند
عمق ِ زمستان است در من .
اصلاً از عمق ِ تاریک ِ صحنـ ه پیدایـم کـُن !
از پروژکتورهـای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین ، خسته ام !
دریا را تا میکنم
میگذارم زیر سرم
زل میزنم به مقوای سیاه ِ چسبیده به آسمـان
و با نوار ِ جیرجیرک به خواب میروم
نوار را که برگردانند ،
خــــروس میخواند!
از توی ِ کمد هم شده ، پیدایم کـُن
میترسم چاقویی در پهلـویم فرو کننـد
یا
گلـوله ای در سرم شلیکـ و
بعد بگویـند :
"خب ، نقشَت ، این بود"
نویسنده : گروس ِعبدالملکیان