- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

یه وقتاییم هست

تو خونه

که شامتونو خوردید خوابتونو کردید فیلمتونو دیدید کتابتونو خوندید.. کاراتونو کردید و اون تایمای خالی ِ هر کدوم از اعضای خانواده ست... صدای تی وی کمه.. هر کی یه گوشه داره فقط به خودش می رسه.. و بعد باز به یک بهونه ای که توی همون چند لحظه ی خلوت هم بهانه ش شکل گرفته باز دور ِ هم جمع میشین.. و صدای حرف می آد...اون تایما.. اون تایما رو خدا از هیچ خونه ای نگیره.. یکی از بهترین وقتای یک خونه همینه.. مثل اینکه از بالا تصویر برداری کنی و یه نقطه ی روشنِ خلوتِ اروم ببینی.. که ایمان بیاری بعد از سکوت، شکفتن ه ...

مثل نصف شب و نور ماه ُ صدای جاروی رفتگر.. حسی به همون نابی ای که یک خیابون تو اون لحظات تجربش می کنه :)

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۱۱
عرفانه میم
یه روزایی هم هست،نمیدونی خودتو دقیقا به کدوم راه باید بزنی که حواست از اطرافت پرت شه.. که حواست از سنگینی ِ قلبت پرت شه.. اونوقته که فقط میری میخوابی... دیگه هم گریه نمیکنی اما اندازه ی یک وال غمگین حرف داری.... اشک داری ...چشمات از غم برق میزنن....اما دخترم! در ان زمانها دیگر نه حرف زدن با دوستانت به کارت می آید...نه خرید خوشحالت میکند نه یک بستنی شکلاتی خوش طعم، طعم دهانت را عوض می کند.. نه پیاده روی در ولی عصر خوب ـت می کند.. نه چک کردن همیشگی ایسنتاگرام و تلگرامت حالت را عوض میکند..گریه هم فقط ورم پشت چشم هایت را بیشتر می کند.. در ان زمانها فقط بخواب.... بخواب..... بخواب...... که مگر پرت شوی..خواب، تنها مسکن موقتی ِ سنگینی قلبت است...
آخ،
دخترم. بمیرم برایِ ان روزهایت از الان؟

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۶
عرفانه میم

«اگه زنی در کار نباشه ، عشقی هم در کار نیست.شکسپیر و حافظ و رومئو و ژولیت و شیرین و فرهاد ول معطل اند. اگه روزی زنها بخواند از اینجا برند ،تقریبا همه ی ادبیات و سینما و هنر دنیا رو باید با خودشون ببرند اما اگه قرار باشه مردها برند چی؟ اگه قرار باشه مردها از این دنیا گورشون رو گم کنند و برند،بهت قول میدم که هر چی جنگ و کشتار و کثافت کاری های دیگه ست رو با خودشون میبرند.دنیا عینهو گوشت خرگوش میمونه.نصف حلال،نصف حرام.زن نصفه ی حلال دنیاست. هر چی گند و کثافت کاری هست توی مردهاست.هر کی قبول نداره ورداره امار رو بخونه.تاریخ رو بخونه..تلویزیون تماشا کنه...»


[ استخوان خوک و دست های جذامی -  مستور ]



۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۲۰
عرفانه میم

راهی ام..

فردا ،

درست بعد از اخرین امتحان تخصصی دوره ی کارشناسی.درست بعد از خداحافظی با دانشکده ای که لابلای هر اجرش  صدای خنده و گریه و خاطره جا مانده... درست بعد از گریه های طولانی از سر ِ مشکلات تمام نشدنی، بالاخره بعد از یک سال و ده ماه صدایم را شنیده ای و من را راهی کرده ای...

فردا می آیم شاه.. پناهم بده..

اشک هایم را لابلای دستانت جا بده...

چقدر دعاهایم با آن سال فرق میکنند ... چقدر بزرگتر.. خسته تر..


* می رویم که بیاییم و باز در بهمن ها زندگی مان متوقف شود.. آخ.

چقدر حرف دارم برایت....

قرارمان صحن ازادی. من. اشک هایم...تو.. پناه ِ دست هایت.


+ بنده ـنوازی کن ُ راهم بده ....


موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۱
عرفانه میم
دستانت را،دستانت را بسیار دوست دارم....
 اما برای دو دست چه رسالتی می تواند بالاتر از در اغوش کشیدن معشوق باشد ؟ یا بهتر بگویم مگر هدفِ خلقت دست ها، چیزی بالاتر از اغوش بوده؟
راستی، گفته بودم؟
من دست هایت را بیشتر از کلماتت دوست دارم.
و از دستانت بیشتر،
انگشتانت را..
انگشتانـت را ....

http://bayanbox.ir/view/5823822841921246708/100-2.jpg

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۳:۳۴
عرفانه میم
یونس ، تو نمی توانی معنای خداوند را در کنار بقیه ی معناهای زندگی ات بچینی،وقتی خداوند در معصومیت کودکان مثل برف زمستانی میدرخشد تو کجایی یونس ؟ واقعا تو کجایی ؟ شاید خداوند در هیچ جای دیگر هستی مثل معصومیت کودکی ، خودش را اینگونه اشکار نکرده باشد. من گاهی از شدت وضوح خداوند در کودکان ، پر از هراس میشوم و دل ام شروع می کند به تپیدن. دل ام انقدر بلند بلند می تپد که بهت زده می دوم تا از لای انگشتان کودکان خداوند را برگیرم. کجایی یونس ؟ صدای مرا میشنوی؟

[ رویِ ماه خداوند را ببوس - مستـور ]

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۷
عرفانه میم

http://bayanbox.ir/view/2059809422615769196/85fb909b3ac4de240623cefaf2596090.jpg


× گاهی دلت میخواهد دلت را ، احساست را ، زیر آب خفه کنی.همین مدلی..دقیقا همین مدلی بعد بروی یک دل ِ سیر بخوابی و خیالت راحت باشد که دیگر تنگ نمی شود...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۲
عرفانه میم

آخ کی میشود بنشینم روبرویت قبلش هم یک لیوان چای برای هر دویمان ریخته باشم بعد یک موزیکِ بی کلام را پلی کنم و بنشینم و برایت صحبت کنم.. بگویم از معجزه ی نُت ها.. از معجزه ی کلمات.. بگویم فکر نکن تمام ان پاییز را تو کنارم نبودی... بودی مثلا در فلان موزیک در فلان خیابان.. تو بودی. بودی..بودی.. در گوشهایم.. لابلای دستانم.. و کلماتی که پر حرارت از لبانم خارج می شد. تو بودی اما نبودی... میگویی چطور؟! مثلا اتوبان صدر را نشانت می دهم و میگویم" اینجـا را می بینی؟!.. تمام بالا به پایینش را.. پایین به بالایش را الکی ِ سیاوش را پلی کرده ام.. و "تو" را لابلای لحظاتم را جا داده ام.. ولی عصر را نشانت بدهم بگویم ببین اینجـآ را تمام اینجا را میثم ابراهیمی گوش داده ام و به این فکر کرده ام که باید باشی ولی نبودی.. تو هیچ وقت نبودی اما یک روز خواهد رسید که روبرویت خواهم نشست و چای خواهم ریخت و برایت خواهم گفت از معجزه ی نُت ها در تک تکِ لحظاتم.. که در اخر لپم را بکشی و بگویی"برای منم چارتار یعنی "تو" " و یک لبخند شیرین بچسبانی رویِ لب هایم...و ناگهان رویمان را برگردانیم، ببینیم موزیک بی کلاممان تمام شده است... و باز ریپلی.


~ موزیک ها، همیشه یک معجزه پشتِ پلک های خود پنهان کرده اند. مثلا این قدرت را دارند که یک ادم را از زیر خروارها خاک در چند صد سال قبل بیرون کشند و به لحظاتِ حال آورند.. چه رسد به تو؟ تو که در قلب من ته نشین شده ای... به حال کشیدنت کار سختی نیست. کافی است به چشمهایم نگاه کنم.. به دستهایم..به دستهایم..به دستهایم...


۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۸
عرفانه میم

توی یکی از همین خونه ها ، همین نزدیکی ها ، دل یکی اتیش گرفته.از روی بام هم که نیگا کنید میبینید که از توی پنجره ی یکی از این خونه ها اتیش می ریزه بیرون.دل یکی اتیش گرفته.تو اومدی اما کمی دیر.از ته یک خیابون دراز. مـث یک سایه نگرانی. کمی دیر اومدی اما حسابی تجلی کردی و دل یکی رو اتیش زدی.به من می گن چیزی نگو .نباید هم بگم اما دل یکی داره اتیش میگیره ..دل یکی اینجا داره خاکستر می شه.کمی دیر اومدی اما یک راست رفتی سر وقت دل یکی و دست کردی تو سینه ش و دلش رو اوردی بیرون و انداختی تو اتیش و بعد گذاشتیش سر جاش. واسه ی همینه که دل یکی اتیش گرفته و داره خاکستر می شه. یکی داره تو چشات غرق می شه.یکی لای شیارهای انگشتات داره گم می شه.یکی داره گر میگیره.دل یکی اتیش گرفته.کسی یه چیکه اب بریزه رو دلش شاید خنک شه.میون اینهمه خونه که خفه خون گرفته اند یک خونه هست که دل یکی داره توش خاکستر می شه. یکی هوس کرده بپره تو دستات و خودش رو غرق کنه.یکی میخواد نگات کنه.نه ، می خواد بشنفتت. میخواد بپره تو صدات.یکی میخواد ورت داره و ببردت اون بالا و بذاردت رو کوه و بعد بدوه تا ته دره و از اون جا نیگات کنه. یکی میترسه از نزدیک تماشات کنه. یکی میخواد تو چشات شنا کنه.یکی اینجا سردشه..یکی همه ش شده زمستون. یکی بغض گیر کرده تو گلوش و داره خفه میشه. وقتی حرف میزدی، یکی نه به چیزایی که میگفتی که به صدات، به محض صدات گوش میداد. یکی محو شده بود تو صدات.. یکی دلتنگه. توی یکی از همین خونه ها.....


[ روی ِ ماه خدواند را ببوس - مستور ]


+ سلام خونه ی جدید :)


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۶
عرفانه میم

مریض که میشوی وقتی مامانی نباشد که از ان سوپ های خوشمزه ی همیشگی اش درست کند و مامانی نباشد که اب لیمو و عسل را مدام هم بزند و صدایت کند ، خوب نمیشوی!. هر چقدر هم بدوی بروی بهترین مواد ها را از در بقالی ها بخری بیاوری درست کنی عشق بپاشی رویش، روش مامان را تکرار کنی مدام بخوری و امید داشته باشی که فردا خوب میشوی؟ نه، نمیشوی. مریض بودن همیشه هم بد نیست.مثلا عزیزتر میشوی...مثلا دوستهایت بیشتر نگران میشوند مثلا مادربزرگت به سختی شماره ها را دوتا یکی میگیرد تا انطرفِ خط صدایت را بشنود.. مریض که میشوی مخصوصا اگر مامان نباشد،بابا مدام میرود پشت خطی ات.باید عکس بگیری از اب لیمو و عسلت و برای دوستت بفرستی.مریض که میشوی ، حتی گلدانهایت هم مراعاتت را میکنند و تا چند روز بی ابی و بی عشقی زرد نمیشوند و برادرت که همیشه(!) گرمش است کولر ها را خاموش می کند. . رویت پتو می اندازد.. و تو.. و تو .. و تو  برایم بغل تجویز میکنی.. مریض که میشوی،مخصوصا اگر مامان نباشد تا هفته ها خوب نمیشوی.. قرص ها که همان است. امپول ها که همان است. اما نه....یک چیزی گم کرده ای که ان را داخل سوپ های روی گاز هم نمیتوانی پیدا کنی..آن هم عشق است... "مامان.." .

 

× قدر بدانیم .. کاش !


برچسـب ـهـا :,,
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۳۸
عرفانه میم
MeLoDiC