- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از خستگـی هایـم» ثبت شده است


فراموشی،

دل می خواست.

من؟

جا گذاشته بودمش.



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۲۶
عرفانه میم

آن روز که داشتم سریال در چشم باد،فصل جنگل،قسمتی که عباس را به تیر بسته بودند و معشوقش فقط چند لحظه قبل از حکم به انجا رسیده بود و با تمام وجود سعی داشت خود را به عباس برساند و عباس دست بسته فقط نظاره گر بود که چطور معشوقش را میزنند تا به او نرسد، و چند لحظه ی بعد حکم ِ تیر جلوی چشم رعنا را میدیدم.. این در مغزم مدام در رفت و امد بود که قلب ها را چه میشود بعد از جدایی ها که میتوانند زنده بمانند؟ به این فکر میکردم که اگر پرده ها از جلوی چشمانمان برداشه میشد یا دستگاهی اختراع میشد که با ان میتوانستیم رنج ها را زنده و به تصویر تماشا کنیم هنگام جدایی یک قلبِ پر از مهر و وابستگی به کسی که ترکت میکند چه تصویری جلوی چشمانمان روی پرده میرفت؟ بی شک دردناک ترین تصویر جهان میشد.چه بعد از مرگ یا بعد از جدایی هایِ شبه مرگ از کسی که قلبت سرشار از اوست.. و درست زمانی که قلبت از مهرش اوج گرفته است.خواه هرکس که باشد... به نظر من ان فیلم کوتاه یا تصویر چیزی نمیتوانست جز این باشد که قلبی را با تمام توانِ پمپاژش از جای چسبیده شدنش به قلبِ طرف مقابل، شریان می درند و خون تمام دوربین را فرا میگیرد تا ان قلب به صاحبش برگردد.آری.. از نظر من این فیلم کوتاه یا این تصویر جز پاره کردن جای بخیه و تیغه زدن به تمام شریان ها طوری که بوی خون بینی ات را پر کند نمی تواند باشد..به راستی، چرا نمی شود رنج ها را به عینه دید؟ به راستی ، چندبار قلبمان در این تراژدی مرگ بار قرار گرفته و هنوز می تپد؟!..


۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۳
عرفانه میم

http://bayanbox.ir/view/1597170858786661815/673cec81e1b6d90d30c371a009002abd.jpg



+ عنوان : علیرضا اذر

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۲
عرفانه میم
یه روزایی هم هست،نمیدونی خودتو دقیقا به کدوم راه باید بزنی که حواست از اطرافت پرت شه.. که حواست از سنگینی ِ قلبت پرت شه.. اونوقته که فقط میری میخوابی... دیگه هم گریه نمیکنی اما اندازه ی یک وال غمگین حرف داری.... اشک داری ...چشمات از غم برق میزنن....اما دخترم! در ان زمانها دیگر نه حرف زدن با دوستانت به کارت می آید...نه خرید خوشحالت میکند نه یک بستنی شکلاتی خوش طعم، طعم دهانت را عوض می کند.. نه پیاده روی در ولی عصر خوب ـت می کند.. نه چک کردن همیشگی ایسنتاگرام و تلگرامت حالت را عوض میکند..گریه هم فقط ورم پشت چشم هایت را بیشتر می کند.. در ان زمانها فقط بخواب.... بخواب..... بخواب...... که مگر پرت شوی..خواب، تنها مسکن موقتی ِ سنگینی قلبت است...
آخ،
دخترم. بمیرم برایِ ان روزهایت از الان؟

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۲۶
عرفانه میم

راهی ام..

فردا ،

درست بعد از اخرین امتحان تخصصی دوره ی کارشناسی.درست بعد از خداحافظی با دانشکده ای که لابلای هر اجرش  صدای خنده و گریه و خاطره جا مانده... درست بعد از گریه های طولانی از سر ِ مشکلات تمام نشدنی، بالاخره بعد از یک سال و ده ماه صدایم را شنیده ای و من را راهی کرده ای...

فردا می آیم شاه.. پناهم بده..

اشک هایم را لابلای دستانت جا بده...

چقدر دعاهایم با آن سال فرق میکنند ... چقدر بزرگتر.. خسته تر..


* می رویم که بیاییم و باز در بهمن ها زندگی مان متوقف شود.. آخ.

چقدر حرف دارم برایت....

قرارمان صحن ازادی. من. اشک هایم...تو.. پناه ِ دست هایت.


+ بنده ـنوازی کن ُ راهم بده ....


موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۱۱
عرفانه میم

http://bayanbox.ir/view/2059809422615769196/85fb909b3ac4de240623cefaf2596090.jpg


× گاهی دلت میخواهد دلت را ، احساست را ، زیر آب خفه کنی.همین مدلی..دقیقا همین مدلی بعد بروی یک دل ِ سیر بخوابی و خیالت راحت باشد که دیگر تنگ نمی شود...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۲
عرفانه میم

آخ کی میشود بنشینم روبرویت قبلش هم یک لیوان چای برای هر دویمان ریخته باشم بعد یک موزیکِ بی کلام را پلی کنم و بنشینم و برایت صحبت کنم.. بگویم از معجزه ی نُت ها.. از معجزه ی کلمات.. بگویم فکر نکن تمام ان پاییز را تو کنارم نبودی... بودی مثلا در فلان موزیک در فلان خیابان.. تو بودی. بودی..بودی.. در گوشهایم.. لابلای دستانم.. و کلماتی که پر حرارت از لبانم خارج می شد. تو بودی اما نبودی... میگویی چطور؟! مثلا اتوبان صدر را نشانت می دهم و میگویم" اینجـا را می بینی؟!.. تمام بالا به پایینش را.. پایین به بالایش را الکی ِ سیاوش را پلی کرده ام.. و "تو" را لابلای لحظاتم را جا داده ام.. ولی عصر را نشانت بدهم بگویم ببین اینجـآ را تمام اینجا را میثم ابراهیمی گوش داده ام و به این فکر کرده ام که باید باشی ولی نبودی.. تو هیچ وقت نبودی اما یک روز خواهد رسید که روبرویت خواهم نشست و چای خواهم ریخت و برایت خواهم گفت از معجزه ی نُت ها در تک تکِ لحظاتم.. که در اخر لپم را بکشی و بگویی"برای منم چارتار یعنی "تو" " و یک لبخند شیرین بچسبانی رویِ لب هایم...و ناگهان رویمان را برگردانیم، ببینیم موزیک بی کلاممان تمام شده است... و باز ریپلی.


~ موزیک ها، همیشه یک معجزه پشتِ پلک های خود پنهان کرده اند. مثلا این قدرت را دارند که یک ادم را از زیر خروارها خاک در چند صد سال قبل بیرون کشند و به لحظاتِ حال آورند.. چه رسد به تو؟ تو که در قلب من ته نشین شده ای... به حال کشیدنت کار سختی نیست. کافی است به چشمهایم نگاه کنم.. به دستهایم..به دستهایم..به دستهایم...


۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۸
عرفانه میم

می خواستم بیایم اینجا از قصه های عمارتمان بنویسم که کنجی از ان ، ارامشابیتو را مثل همیشه پر قدرت طلب می کند.میخواستم بیایم و مثل همیشه بگویم از سکوها و طنین صدای خنده ی زنان روی سکوهای خانه مان و ازهندوانه های خنک و سیب های قرمزداخل حوضمان که شبِ قبل تو با تمام ذوق و احساست ان را در بسته های کاهی تحویلم داده بودی.می خواستم بیایم و از لاله های قرمز باغچه و ریحان های کاشته شده و شاهی های کاشته نشده ی مان بگویم.. خواستم بیایم و از لباس های گلدار نپوشیده ام و چرخ هایی که برایت نزدم بگویم.خواستم بگویم از موهایی که گوجه ای بسته نمیشود.. بگویم از کتاب خوانی های بعد از ظهرهای تابستان..اما غصه نداشتنشان بیش از رویای داشتنشان امانم را برید که نگویم.. که ننویسم.. .. که نخوانم.. که نمیرم که نمیری.. که علی جان گفته بود ما نباید بمیریم رویاهایمان بی مادر میشوند.. رویاهایمان؟ اخ .. رویاهایمـان باید " نگو " باقی بمانند که نمیریم.. که نمیریم تا بی مادر نشوند.. تا بی پدر نشوند.. ان وقت دیگر من و تویی نیستیم که خیالبافی کنیم که رویایی بسازیم. تو را به جان این رویاها بیا کمتر از انها بگوییم... اگر کمتر بگوییم نمی میریم. اگر کمتر بگوییم با واقعیت مواجه میشویم.. و غم نبود یک ماهه ی سفر مامان به سرزمین وحی، برایمان مهم تر از خانه ی فیروزه ایمان میشود. و غم چشمان پدر ، در طی سگ دو زدن های هر روزه برایمان مهم تر از رویاهایی میشود که انقدر دورند که دستمان برایشان از گور بیرون خواهد ماند ...اما کمی که بگذرد. کمی که منطقی، بگذرد میبینی که نمی توانم.. تو که میدانی، من نمیتوانم..اصلا کمی احساسی باشیم.به کجای دنیا برمیخورد مگر؟ من پر ذوق که بی رویا هیچم .. بیا و در گوشم بگو " که تحققشان نزدیک است" تا من احساسی را ساکت کنی... من ِ بی رویا، مساوی با من ِ بی هویت است.. میدانی که؟!..

برای اثباتاحساسیبودنم همین بس که با چند جمله ی اخرم تمام به ظاهر منطقی بودن های بالا را نقض کردم..

 

~شهریورهاهمیشه ارامش ما قبل طوفان پاییزها بوده .. خواه طوفان های خوب ، خواه طوفان های بد . پاییزها همیشه پر اتفاق اند.. و مثل شهریور خلوت نیستند.. پاییزها را دوست دارم.. همانطور که تو را !

~ اهنگ بلاگم نمیخونه ی مدته، نمیدونم چرا. .. مرسی از همه ی بودنهاتون در عین نبودن هایم..

 


برچسـب ـهـا :,,
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۴۷
عرفانه میم

من برایچشمهایتجهان را به ریخته بودم. من برای رنگِ چشمانت امروز دل کودکانه و بی گناهم را به گوشه ای کشانده و ادبش کرده بودم تا ساکت شود تا هوس نکند ببیند خستگی هایت را.گوش دلم را پیچانده بودم که " یعنی چه؟این دیگر چه جورش است؟" و بعد نشسته بودم برایش روی کاغذ دو دوتا چهار تا کرده بودم و او ساکت و مات ساعتها نگاهم کرده بود، دست اخر نفسی کشیده بودم و با خیالی راحت از اینکه دیگر دست از بهانه ها و نق نق هایش کشیده به گوشه ای پناه برده بودم که استراحت کنم اما کسی انطرفتر با صدای موزیک بلند ماشینش رد شده بود که فریدون میخواند"نگاهت قلبمو برده..هنوزم پس نیاورده.دلم بی تاب چشماته.بیا تا کم نیاورده..." که صدای گریه اش را شنیدم.اخر چرا این اهنگ؟ان ساعت؟ درست بعد از چند ساعت حرف زدنم؟فریدون؟آهنگ نگاهت؟آخ.باز رفته بودم گوشش را پیچانده بودم " که این دیگر چه جورش است..؟" ولی چه فایده؟ نوزاد شیر می خواهد و بهانه گیر ، بهانه ی دست نیافته اش را.. حال من بیایم بنشینم یک ساعت دو دوتا چهارتا کنم.اخرش صدای گریه اش میخواهد امان ندهد.چه فایده؟!.. بیا خودت جوابش را بده.. من از تمام ماشین هایی که همراه با موزیک با صدای بلند از کوچه مان درست بعد راضی کردن دلم میگذرند ، میترسم.. همانقدر که ازرنگِ چشمانت قبل از بهانه گیری ها!

 


برچسـب ـهـا :,,,
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۳
عرفانه میم

.

 

 

 


برچسـب ـهـا :,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۰
عرفانه میم
MeLoDiC