- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

قلب ها را چه میشود..؟

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۳ ب.ظ

آن روز که داشتم سریال در چشم باد،فصل جنگل،قسمتی که عباس را به تیر بسته بودند و معشوقش فقط چند لحظه قبل از حکم به انجا رسیده بود و با تمام وجود سعی داشت خود را به عباس برساند و عباس دست بسته فقط نظاره گر بود که چطور معشوقش را میزنند تا به او نرسد، و چند لحظه ی بعد حکم ِ تیر جلوی چشم رعنا را میدیدم.. این در مغزم مدام در رفت و امد بود که قلب ها را چه میشود بعد از جدایی ها که میتوانند زنده بمانند؟ به این فکر میکردم که اگر پرده ها از جلوی چشمانمان برداشه میشد یا دستگاهی اختراع میشد که با ان میتوانستیم رنج ها را زنده و به تصویر تماشا کنیم هنگام جدایی یک قلبِ پر از مهر و وابستگی به کسی که ترکت میکند چه تصویری جلوی چشمانمان روی پرده میرفت؟ بی شک دردناک ترین تصویر جهان میشد.چه بعد از مرگ یا بعد از جدایی هایِ شبه مرگ از کسی که قلبت سرشار از اوست.. و درست زمانی که قلبت از مهرش اوج گرفته است.خواه هرکس که باشد... به نظر من ان فیلم کوتاه یا تصویر چیزی نمیتوانست جز این باشد که قلبی را با تمام توانِ پمپاژش از جای چسبیده شدنش به قلبِ طرف مقابل، شریان می درند و خون تمام دوربین را فرا میگیرد تا ان قلب به صاحبش برگردد.آری.. از نظر من این فیلم کوتاه یا این تصویر جز پاره کردن جای بخیه و تیغه زدن به تمام شریان ها طوری که بوی خون بینی ات را پر کند نمی تواند باشد..به راستی، چرا نمی شود رنج ها را به عینه دید؟ به راستی ، چندبار قلبمان در این تراژدی مرگ بار قرار گرفته و هنوز می تپد؟!..


نظرات  (۵)

۱۳ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۰۴ رادیو بلاگی ها
فقط خود قلب میدونه چی میکشه.
بعضی قلب ها میمیرن و فقط میتپند...
پاسخ:
هوم... قبول دارم. ولی صاحب ِ قلب چی میکشه؟چیزی جدای از اون قلب..؟
میمیرن....آخ

+ مرسی از حضورتون :)
به عین دیدن درد و رنج....
یعنی کابوس تو بیداری از وحشتناک ترین کابوسا از همونا که وقتی با یه جیغ بلند از جا میپری هنوز ته دلت لرز داره که مبادا واقعیت داشته باش... نمیتونم تصور کنم حتی یک لحظه از اون فیلم بشه حتی نگاه کرد چه برس به تماشا
پاسخ:
هوم... برای همینم هس که خدا این پرده ها رو از جلوی چشممون برنمیداره.. ولی میدونی خوبی دیدنش چی بود؟ شاید تو خیلی از جدایی ها و قبل از خیلی از وابسته کردنها و دوست داشتنها حواسمون میرفت سمتِ قلب خودمون و طرفِ مقابلمون که قراره چه بلایی سرش بیاد.. اونوقت ارومتر قدم برمیداشتیم. میدونی دختر؟ واقعیت اینه که این قضیه اتفاق می افته در قلبامون حالا چه ببینیم چه نه... من فقط عمق فاجعه رو واژه کردم....

مثِ خون اومدن از زیر سنگ روز دهم.
از خیلی دورها.. از خیلی سلسله های ما قبل تاریخ....

بودی بودی.. تو همه جای قصه ی ما بودی همیشه . توی تک تک دیالوگ های شهرزاد با من بودی و توی همه هم احساسی هات با من ک کجاش بهتر بود و کجاش بهترتر:* ک اخ چقد نگفتم برات از اون قسمت 27.. ک بکرترین جای قصه ی شهرزاد هفتگی من بود و اخ براش :× چقد تصور قراره بدم دستت از لحظه های ریز عشقی ما تو. ک بیان نشدن هرگز :*

عزیزم :*
پاسخ:
ای جانِ دلم.. :قلب

میدونم که بودم به تو هیچ شکی ندارم. و قدرت دریافتِ حسی ت :) اره حتما.... چقدر حرفِ نگفته داریم با هم.
اره... شاید اون موقع خیلی از ارتباطای غلط شکل نگیره... ولی باید صبر عمیقی باش برا دیدن اون فیلم
اخ از تشبیهت دختر...
پاسخ:
اوهوم و پتانسیل اون صبر تو همه انسانها نیست :)

آخ
چینگده این سی ام ــــتو دوس داجتم خاله ^__^ دو سه بار خواندمش ُ لبخندی شدم :) :×
پاسخ:
فدای تُ بشم خاله جانم : )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
MeLoDiC