آخ .
و قسم به دلهای شکسته که به تو پناه می اورند و جز تو پناهی نمی یابند ...
برچسـب ـهـا :,,,
آخ .
و قسم به دلهای شکسته که به تو پناه می اورند و جز تو پناهی نمی یابند ...
دخـت ـجـوزا-اوایل اسپند ِ مظلوم..
~ این زمستان ، زمستانِ همیشگی من نبود.. آمدنش دیررس .. رفتنش زود رس . . برای همین امسال از رفتن ـش غصه دار نیستم مثل هر سال.. بیشتر دلگیرم تا غصه دار..
~ ننوشتن ،مرض است... میخواهم این ننوشتن های طولانی ام را باز درمان کنم.. :)
مرسی ازبودن آتون.. *
صفحه ی واحدهای ثبت نهایی شده ی ترم جدید باز شود ،
و اثری از تو نباشد ، استاد !
استاد.. ؟ رفتی ؟
این اشک ها چه میشود .. ؟
با این همه حجم خاطره چ کنیم ؟ باکلاس اخری ِ گوشه ی راهروی دست ِ چپچ کنیم .. ؟
نگاه قرمزو خیره و اشک آلودت انجا جا مانده.. صدایِ خنده هایمان در ان کلاس با تو جا مانده.. ان کلاس زین پس ما را خواهد کشت.... ؟ چ کنیم ؟
با چانه های لرزان ..؟ با حجمی که کم می آورد حرفهایزندگی بخش ـت را .
زین پسارامش سبزاز که بگیریم؟ از حرفهای که؟ از چشمهای که ؟ هوم؟
قدرت را ندانستند..؟
× چشم هایت روز امتحان اخر.. خسته بود..چشمهای خسته هم نشانه ی رفتن اند...
ما هنوز نیاز داشتیمت...زیادتر از زیاد...
..استاد؟!..خودت را چ شد وقتی جایی را مجبور به ترک شدی که جوانی ات در انجا سر شد...؟ از خودت بگو :آه..
دعاهای سبزمهمچنان بدرقهــ ی راهت ، مهربان ...
پیوست به این پست:Click
در اواسط بهمن پر تلاطم..
قبلاً گفته بودم کوچهــ های ابان پاییز مرا میکشد.. قبلا گفته بودم زمستان ها مرا میکشند..زمستانها خیلی شبیه خودمن اند.. زمستان یعنی من.. زمستان خیلی تنهاست..درست مثل من.. زمستان سرد است مثل دستهای ِ من.. زمستان کوچه هایش خلوتند.. مثل ِ کوچهــ های دل من.. زمستان هیچ لبخند سبزی در ان نیست.. مثل نگاه های دلم، زمانی که محو است و خیره.. شاخه ی لخت درختانش مدام ماوایِ پرندگانِ لرزان و گرسنه است.. مثل شانه هایم که همیشه پناهگاهِ دیگران و دل شکسته شان بوده است... نیمه شبهای برفی ارام ـش در راستای نور چراغ برق خیابان ، مثل صدایم ،اراماست.. انقدر ارام که وقتی بیدار شوی صبح متوجه برف های پوشانده شده میشوی.. مثل صدایم.. که فرا صوت ندارد.. برای یک من که زمستان انقدر تداعی کننده ی حال ارام ـش است.. یک "تــو"ی آرام نیاز است .."تو"یی که ارامشش آبی باشد.. آبی ِ آبی... مثل دریا... دریای ارام جنوب.. :) برای من ِ خردادی ای که همه ی طالع ها بالاتفاق همه جانبه و همه رنگ مینامنش.. برای منی که بهار.. پاییز .. زمستان و حتی تابستان چیزهایی دارند که یک بـُعد از وجودش را میگیرند.. و هر فصل در وجودش چیزی برای گفتن دارد ، " تو "یی آرزوسـت که هیجانش قرمز باشد .
همین آبی - قرمز هایت قد تمام رنگی رنگی های وجود من کامل است..میدانستی؟
این خی لی حرف دارد که دو رنگ ، تمام رنگ های دیگر را کفایت کند .....
دخـت ـجـوزا -
در اواسط دی ماهِ ارام..
~ اینکه امتحان های فوق سختم پایانی ندارند تا پایانِ دی ماه، چیز عجیب و جدیدی نیست..اما اینکه وب نویسی نکنم برای من چیز ِ غریبی ست .. نبودن هایم را ببخشایید.. با گوشی هم اینجا چک میشود هم دوستان خوانده میشوند :) .. من چطور میتوانم اینهمه لطفتان را جبران کنم..؟
ممنونم از همه ی دوستانی که با کامنت ـاشون
یک عالمه انرژی سبز + ستارهبهم منتقل کردند و میکنند توی این شبای سخت.. :)
مرسی مرسی از بودن آتون ..
به دعاهـایسبـزتوننیازمندم : *
در این دنیاروزهاییهستند که در ان روزها دلت میخواهد سرت را بگذاری، و بمیری... همان لحظه. امـا نمیشود..
بعدها خواهی فهمید، چه لحظه های بدی اند، آن لحظه ها. چه روزهای بدی اند، آنروزها..
سیاهند.سیاه..
آبی یخی مامان؟ تو قول بده، آنروزها را مثل من مدام موزیک گوش ندهی، زیر پتو نمیری، و قد یک وال غمگین اشک نریزی..قول بده فقط یک مسکن بخوری و بخوابی...تا خودِ صبح.باشد؟!
~باید یادت بدهم، از قانونِ به درک خیلی خوب بتوانی استفاده کنی.باید خوب ِ خوب، یادت بدهم..
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو سرودن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
گاهی تو را کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم بپای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است ..؟
بها کم است..
سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است!
Singer : Alireza Qorbani - parde neshin
~بالواقع که این موزیک،مرا کشت.بالاخص بُلد شده هایش..آخ.
+ اره.حواسم بود... اما " باید " که یادم میرفت.
و این نقطه، اوج ِ ویرانی یک رابطه ی غیر عاشقانه یا عاشقانه است...فرقی نمیکند که. مهم این است که از یک جایی به بعد ادم ها دیگر ادم های قبلی یک رابطه نیستند..
باید مواجه شوی با واقعیت.
و
باید بگذاری و بروی
باید بگذاری و بروی
باید بگذاری و بروی
باید بگذاری و بروی ..
~ راستی رفیق! دل ، کیلویی چند است اینروزها؟
و فاجعه درست انجایی ست که نوشتن هم به داد ِ سکوت ـت نرسد .. !
همانقدر ویران ..
همانقدر لرزان .....
یک تاریخ در سرم دارم ..
اما
یک ویرانی انتظارم را میکشد ..
...
بعضی تخریب ها هیچ گـآه جای بهبود نمیگذارند...
دخـت ـجـوزا - 93/04/02
* عنوان : حسین ِ زحمتکش .
×هیس ...