از شما چه پنهان !
پاییزهمان ،باراناست ،
که رنگ عوض کرده ،
و من
همانی هستم که تمام پیاده رَوی هاییک نفرهدلم را
میتکاند .. میلرزاند ..
و من
همانی که ازخیس شدن های بیش از اندازهنمیترسد.. ازعموزنجیرباف (!) بازی کردن های زیر باران نمیترسد ..
همانی که دلش برای تمام پاییزهایی که در مدرسه گذرانده،تنگ شده است .. تنگِ تنگ!
تنگ برای
آل استارهای خیس شده زیر باران .. کنار همان الاچیق همیشگی حیاط .. تنگ برای روز اول دیداربا بچه ها ... تنگ برای عزا گرفتن های سال تحصیلی جدید.. برای نخواندن ها .. برای خندیدن ها .. برای نامه های گوشه یکتاب .. برای پچ پچ های میز آخر .. برای میوه خوردن های زیر میز .. برای بغضها ..اشکها ..قهقهه ها ..استرسها حتی !
و
تنگ برای تو..
تویی که بدون حضورت ،
انگار تمام پیاده رو های دنیا ،یک چیز بزرگ کم دارند!!
پاییز یعنی خاطره!
یعنی باران...
یک باران به رنگ نارنجی،زرد،قرمـــز:) ..
× دلم تنگ مدرسه ـست .. کاش هنوز هم دبیرستانی بودم ..همان دبیرستان انتهای کوچه ی خاطر انگیزناک :(..
× تمام دنیا یک طرف .. بویخاک باران خورده در کوچه ای نارنجیهم یک طرف دیگر ..
×سکوت ِ شب هایم، ستودنی ـست .. ، بهترین اتاق فکر من ، همین شبهای من هستند :) !
× کاش میشد به طور غیبی به یک سری از ادمها فهماند که دوستشاننداری .. ، که بفهمند نباید هیچ وقت بیایند طرف تو مخصوصا برای یک رابطه ی خاص ، که شرمنده ی خودشان ودلش ان نشوی ..چقدر این حس ُ تجربه کردم و میکنم.. :(
چقدرم سخته شرمنده ی یک سری ادم محترم بشی .. دل است دیگر .. .:هوف
دخـت جــوزآ - 31/06/92
برچسـب ـهـا :