صفحه ی واحدهای ثبت نهایی شده ی ترم جدید باز شود ،
و اثری از تو نباشد ، استاد !
استاد.. ؟ رفتی ؟
این اشک ها چه میشود .. ؟
با این همه حجم خاطره چ کنیم ؟ باکلاس اخری ِ گوشه ی راهروی دست ِ چپچ کنیم .. ؟
نگاه قرمزو خیره و اشک آلودت انجا جا مانده.. صدایِ خنده هایمان در ان کلاس با تو جا مانده.. ان کلاس زین پس ما را خواهد کشت.... ؟ چ کنیم ؟
با چانه های لرزان ..؟ با حجمی که کم می آورد حرفهایزندگی بخش ـت را .
زین پسارامش سبزاز که بگیریم؟ از حرفهای که؟ از چشمهای که ؟ هوم؟
قدرت را ندانستند..؟
× چشم هایت روز امتحان اخر.. خسته بود..چشمهای خسته هم نشانه ی رفتن اند...
ما هنوز نیاز داشتیمت...زیادتر از زیاد...
..استاد؟!..خودت را چ شد وقتی جایی را مجبور به ترک شدی که جوانی ات در انجا سر شد...؟ از خودت بگو :آه..
دعاهای سبزمهمچنان بدرقهــ ی راهت ، مهربان ...
پیوست به این پست:Click
در اواسط بهمن پر تلاطم..
برچسـب ـهـا :,,,