پرده های سفید وسط جمع لابلای ابی ملایم؟ آخ
شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ
رفته بودیم باغ موزه های متعدد را چرخیده بودیم اما من درحوض ابی ِیک خانه ی قدیمی غرق شده بودم و گویی هرگز قرار نیست بیرون بیایم ، غرق شده بودم تا کسی صدایم کند و برق چشمانم را از تلالو رنگ های شیشه های رنگارنگ ان خانه بگیرد.غرق شده بودم تا کسی انطرف تر نام کوچکم را صدا کند و من را از رویایشمعدانی هایپژمرده ذهنم دور ِ حوض ابی بیرون بیاورد.اخر کسی چه میداند؟ که من چقدر دوست دارم دامن های گل گلی بپوشم و ابپاش قرمز به دست هر روز صبح به سمت شمعدانی های حوض بدوم؟ کسی چه میداند که افتادن عکس ماه توی حوض چه فرح بخش است یا مگر کسی میداند که عطر چای هل از سماور برنجی ِ طلایی در خانه بپیچد یعنی چه؟ مگر کسی میداند روسری های بلند ِ سفید با گیره هایفیروزه یتراشیده شده وقتِ مهمان، یعنی چه؟ مگر کسی می داند که درشکه را صدا بزنی تا با هم به هفت روز عروسی ان ده بالای خارج از تهران برویم یعنی چه؟ کسی هم وجود دارد که بفهمد بوی خاک ِ باران خورده در حیاطی پر سبزه، در حیاطی با هنداونه های خنکِ داخلش، در حیاطی با فلفل های سبز ِ سبز شده ی گوشه ی باغچه اش یعنی چه؟ایا کسی میتواند در ذهنش بگنجاند ان صندلی ِ گهواره ای ِ رو به حیاط را؟ دیدن نشستن برف ملایم روی زمین را ؟ دم صبح را؟ پرده های از وسط جمع سفید را لابلای پنجره های ابی را؟.. ابی ملایم را ؟گفتم ابی ملایم؟هان..بله .. یادم می اید که گفته بودی تنها فقط فهمیدن واژه ی ابی ملایم که پرده های سفید وسط جمع را لابلای خود داشته باشد سالها طول می کشدبرای این جماعتِ نسل نوی اپارتمان نشین چه رسد به...
برچسـب ـهـا :,
راست گفته بودی.
برچسـب ـهـا :,
۹۴/۰۵/۱۰