مکن یا بکن ای صبح طلوع؟!...
پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ب.ظ
این که قرار است فردا صبح زود.. صبح زود ِ خیلی زود از خواب بیدار شویم.برویم دانشگاه آن هم بعد اینهمه روز ِ داغ تابستانی ای که تا ظهر خوابیده ایم ، اینکه قرار است باز صبح ها را در اتوبوس های شلوغ و ترافیک و بعد در مترو بگذارنیم.درست است که اصلاً خوب نیست خب. اما بهخنده هایمانکه می ارزد.نمی ارزد؟به بوییدنِ هوایپاییزیدانشگاه و چای خوردن ها بین کلاس ها که می ارزد.نمی ارزد؟ حداقل حداقل ـش برایمنیکه دوسال دیگر دلم میخواهد بمیرد این روزها را که می ارزد. نمی ارزد؟ مطمئناً که می ارزد....اینکه این ترم خیلی سخت است به کنار..خاطره بازی هایمان هم به کنار:)
برچسـب ـهـا :
بعدها دلم برای اینروزها تنگ خواهد شد.خواهد مرد.. حالا ببینید می آیم همینجا دوسال بعد مینویسم..
این خط این هم نشان ._.
دل لعنتی ِمن...
باشد که رستگار شویم..
دخـت ـجـوزا
| اخرین جمعه ی ِ بیکاریِ پاییزیِ 93 |
برچسـب ـهـا :
۹۳/۰۷/۰۳