- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

_ همراه شو ! با هم سقوط میکنیم از لبه ی "بودن" به قعر آسمـان "هفتم" _

- سقـوط به بالا -

من لابلای تمام این سطرها ریخته ام ....
چندسال در بلاگفا نوشتم باقی اش را اینجا از سر می گیرم.(دختِ جوزای سابق)

پیوندهای روزانه

بغض ها بیکارترین چیزهای ِ دنیا هستند .. مـُدام در گلوی ِ من استراحت میکنند ..

واشک هااذیت کننده ترین چیزهای دنیا هستند وقتی پشتشان خالی شدن نباشد ..

هیس ..

فقط گوشش بده  ُ رد شو.. این اهنگ بی کلام ُ من زندگی ـش کردم ..

 

.


+که گفته جمعه ها تعطیل ند ؟جمعه که تعطیل نیست .. جمعه که بیکار نمینشیند .

 جمعه فقط بغض به گوشه ی دلت حواله میکند .. از بقیه ی روزها پر کار تر است . .

باور کـُن !

و امـان از غروبش ..

                                                                                             

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۰۸
عرفانه میم

عـاشق بهانه نمی گیرد .. عاشـق نق نمیزند .. عاشق درباره ی زندگـی سخت نمیگیرد .. عاشق به یک نان خالی و  یک ظرف پر ازمحبـتراضی ـست ..

عشق تن به فراموشی نمیسپارد مگر یک باربرای همیشه .جـام بلور تنها یک بار میشکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشـت اما شکسته های جـام - ان تکه های تیز برنده -دگرجـام نی ـست . باید احتیاط کرد . همه چیز کهنه میشـود واگر کوتاهی کنیم،عشـق نیز!

بهـانه ها جای ِ حس عاشقـانه را خوب میگیرند..

 

[و در جای ِ دیگر میگوید :]

عشق به دیگری ضـرورت نی ـست ،حادثه است .

عشق به وطن ضرورتاست نه حادثـه.

عشق به خداترکیبی ـست ازضرورت وحادثهــــ..

 

[و باز در جای دیگر بیان میکند :]

تحمـــــُل تنهاییازگدایی ِ دوست  داشتن آسان تراست .. تحمـُل اندوه از  گدایی همه یشادی هااسان تر است .. سهل است که انسـان بمیرد  تا آن که بخـواهد بهتکـّدی ِ حیـاتبرخیزد ..

 

گلچینی  از نوشته هاینادر ابراهیـمـی. -

 

آیکُن های اِمیلی

 

خودم .نـ:از بی حسـی خسته اَم . بین خودمـان باشد ، دلم یک عشق میخواهد از نوع ِ "حادثه" ای َش  .. میدانم از آن میتوانم به ضرورت هم برسـم :)  اگـر کوتاهی نکنم در حقـّش .. حتمـا میتوانم :) . امـا الان وقتش نی ـست .. باید دلم را بسازم ، بعد بگذارم عاشق شود .. گرچهـــ ..عشق"بی زمان ترینچیز در زندگی ـست " ..

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۱۹
عرفانه میم

در مقابل بعضی چشـم ها ، نباید  سر بلند کرد .. بعضی چشم ها خیلی گیرایند .. نباید سر بلند کنی و در دو کره ی زیر ابروانشان زل بزنی نباید عادت کنی وقتی حرف میزنند به جای لب ها و دیگر اعضا به چشم هایشان نگاه  کنی .. که  اگـر خودت را عادت بدهی در چشم های این "بعضی ها" نگـاه کنی ، اخر یک روز دیگر نمیتوانی بدون ان چشم ها طاقت بیاوری .. چشم هـا عادتشان است ..عاشق کردن!

 

چشم ها منطق نمیفهمند فقط برق میزنند و عاشق میکنند .  چشم ها را هیچ گاه نمیشود از یاد برد . چشم ها را دست کم نگیرید  تمام بار احساسات درونی یک انسان بر دوش ان هاست . . در همان وقت هایی که پر ازاحساس میشوند و برق میزنند . در همان زمان هایی که به صحنه ی رفتن عزیزترین کسشان خیره میشوند ُ ارام اشک میریزند . در همان زمان هایی که رتبه ی کنکور را میبینند و هیجان در چشم هایشان موج میزند . در همان زمان هایی که یک طوری نگـاه میکنند که یعنی "حواسم بهت هست" که یعنی "کارت حرف نداره" که یعنی "دوستت دارم" که یعنی "از دستت ناراحتـم" .و غیره . چشمـها بار احساسات انسان را بر دوش میکشند حتی شبها روی ِ بالش َت ، وقتی که چکه میکنند ارام ارام!

چشم ها را هرگز دست ِ کم نگیرید و به خود یاد بدهید که عادت نکند انسـان های گذشته را با چشم هایشان بشناسدُ یاد اوری کند چون در ان صورت کنج ِ یک کافه یا یک پارک که صندلی ِ روبروی َش یا کناری َش خالی ـست ، میشود جای ِ همیشگی ـتان . چون بغض میکنید . چون دلتان برای نگاه هایشان تنگ میشود دلتان برای سخنانِ چشم هایشان تنگ میشود وقتی که به تو میفهماندند "دوستت دارند" .. اری دلتنگ میشوید و این دلتنگیی پایان است .. و درست وقتی که می آیید ارام بگیرد یک نفر دیگر را مثلا درست هر روز در ایستگاه اتوبوس ِ سر خیابانتـآن میبینید که چشمهایش شما  را یاد ِ کسی دیگر می اندازد بعد  شما دوست دارید مدام نگاهش کنید..

و اینطور میشود که شما باز هم عاشق میشوید!

باور کنید در مقابل بعضی چشم هانباید سر بلند کرد ، خطرغرق دارد!خطر عشق دارد ..

 اصلـاً عاشقی از چشم ها اغاز میشود ..

 

http://s1.picofile.com/file/7882401177/girl_with_umbrella_by_dancretul_d3kiycm.jpg

 

چشم ها یک عضو زنده ی ِ قدرتمند هستند که تغذیه شان احساس است.. با "احساسات ِ درونی" یک انسان زنده َند . و اگر احساساتش نباشند چشم ها هم میمیرند ..

و همین است که میگویند "فلانی چشم هایش بی روح است .. بی رمق است" این یعنی احساس دارد جان میکند .

حتی ریز ترین و بد حالت ترین چشمهای دنیا هم زیبایند .. چون با "احساس" نفس میکشند ..

 

پس هیچ ـگـآه چشم ها را دست ِ کم نگیرید .. آن ها ، همه چیز را لو میدهند..سنگ ِ محک خوبیهستند..

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۲۰
عرفانه میم

عشق یک عکس یادگاری و یک مزاح 6 ماهه یا یک ساله نیست ، واقعیت عشق در بقای آن است ، حقیقت عشق در عمق ِ آن . و این هر دو در اراده ی انسـانی ـست که میخواهد رفعت ِ زندگی را به زندگی بازگرداند . من دختران و پسران ِ زیادی را میشناسـم که تمـام هدف ـشان از طرح مسئله ی عشق ، "رسیدن" است . عجب جنجالی به پا میکنند!عجـب درگیر میشـوند.. اعتصاب غذا ، خودکشی . قرص های خواب آور . تهدید . گریه . سکوت . فریاد و .. سرانجام ،رسیـدن! مشکـل اما از همین لحظه اغاز میشود . وقتیهدف اینقدر نزدیک باشد- گرچه کمی هم دور به نظر میرسد - بعد از زمانی که برق آسا میگذرد ، دیگر نمیداند باید چه کنند - با اولین شست و شوی ِ پرده ها ، لب پر شدن ِ بشقاب ها ، بوی کهنگی گرفتن ِ جهیزیه معطل میمانند.

 

قصد بی حرمتی به هم را که ندارند ، امـابی حرمتی،فرزند ِکهنگی ـست ، فرزند ِ تکرار است.

این را باید میدانستند که رسیدن، پله ی اول ِ مناره ای است که بر اوج ِ آن اذان ِ عاشقـانه میگویند ، برنامه ای برای ِ بعد از وصل . برنامه ای برای ِ تداوم وصل . از وصل ممکن ُ اسـان تن به وصل دشوار ُ خطیـر روح . برنـامه ای برای ِسد بندی ِ قاهرانه در برابر خاطـره شدن! برنامه ای برای ِ ابد . برای ِ ان سوی ِ مرگ . برای ِ بقای مطلق . برای ِ بی زمانی ِ عشق .....

 

-نادر ابراهیـمـی-

 92/05/28

 

http://s2.picofile.com/file/7855283117/12166_15.jpg

 

 


برچسـب ـهـا :,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۲۹
عرفانه میم

یک وقت هایی ، یک چیزهایی ،   هیچ وقت ِخدافراموش نمیشوند .... مثل بعضی بوهای ِ خاص..  بعضی بوهای ِ خاص .. بوی بعضی اغوش ها مثل اغوش مادر ... بوی ِاغوش دوست داشتنی های ِ زندگی اَت.. بوی کبریت سوخته.. بوی ِبارون.. بوی ِنوزاد .. بوی ِپودر ِ بچه.. بوی بعضی شامپوهای نوستالژیک مثل شبنم.  بوی ِ بعضی عطرهای ِ خاص ّ و خاطر انگیز.. بوی ِهیزم های سوخته در اتش، بوی ِگل های یاس ُ مریم. و .. و .. و ..

مثلا بعدتر ها می آیی سال ها وقت میگذاری برای ِ فراموش کردن ِ یک چیز یا یک ادم که با بوی ِ خاصی در ذهنت ثبتش کرده ای  بعد با یک "بو" دوباره پرت میشوی در همان لحظه ها .. اصلا نمیفهمی چه شد .. فقط میبینی  اشکـ از گوشه ی چشمانت سرازیر است ..  اصلا نمیفهمی چه شد فقط به خودت می ایی میبینی هی مدام داری اینطرف ُ انطرف را بو میکشی که بفهمی این بو از آن ِ کیست ؟ که اسمش را بپرسی .. که دست ِ اخر بعد از پیدا نکردن های ِ احتمالی زیر لب بگویی "اه  . لعنتی. " و بعد مدام بیشتر ُ بیشتر بو بکشی تا عطر را در داخل بینی اَت ذخیره کنی مثلا .

به نظر من انقدری که "عطر" ها،ادم هارا در ذهن تداعی میکنند ،"موزیک" ها اینکار را نمیکنند ..

 برای ِ من "عطر" هاقاتل ترند..

http://s4.picofile.com/file/7830656127/64.jpg

 

و مثلا من از ان دسته ادمهایی هستم که ادم ها  و خیلی چیزها را  با" بو " هایشان یاد آوری میکنم .. بعد اگر ان ادم هانباشند و من جایی ان "بو" ها را استشمام کنم .. دیوانه میشـوم ..

مخصوصا اگر ان ادم ها  یا ان چیزهای غیرقابل دسترس ِ امروزم ، جزو ِ "دوست داشتنی" های دیروزم باشند ، دیوانه تر میشوم ..

فکر دل ِ این دخترک را بکنید ، قبل از اینکه عطرتان را بردارید و جایی را نشانه رفته ُ اسپری کنید ،  

و اگر میخواهید یک روز دیگر برایش نباشید ، لطفـا در دیدارهایتان با او "عطر" نزنید .. فکر دل ِ این دخترک را بکنید .. محض رضای خدا! 

                                             



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۸
عرفانه میم

فرشته هاصف کشیده  اند ..

امشب  ،

ترافیک ِ  دعاست..

چراغ  چهارراه ِ خدا سبزشده  ..سریع حرکت کن

مقصد ، اسمان ِ هفتـم است..

اگر دعایت پشت چراغ قرمـزماند ،

ناامید مشـو

حتما در راه ، اتومبیلی  هدفش ،

 زیر کردن اینده ات بوده است..

پس همـان چراغ قرمز از تو محافظت میکند..

وگرنه که خدا، حتما دست هایش  قد تمام مشکلاتمان "جا" دارد .. :) .

 

مگر نه ، خدا ؟

:)

 

 

 آیکُن های اِمیلی

 

 

 

باید بخواهی ، تلاش کنی  و بعد فقط  صبـور باشی ُ..صبـور...

یک روز  هم نوبت لبخند ماست..شک نکن :)

 

+ برای تمـام بیمارهاباید دست به اسمان برد..

برای تمـام گرفتارها..برای تمام امیدهای ناامیدشده..برای ِزندگی های بر باد رفته.. برای ِدل های شکسته..

برای تمـام گدایان ِ شهر..برای باران های نیامده..برای لبخندهای زده نشده.. برای خوشبختی های نرسیده..

برای همه ی ادم ها ، باید دعا کرد تا لبخندهایشان پشت ِ چراغ قرمز روزگارنمـاند..


                                                                                                               دخت ِ جوزا - 05/05/92

اری ، باید دعا کرد .. باید !

 

+ لای تموم دعاهای سبزتون منم جا بدید :)

 

+ من شاهد نابودی ِ دنیای منم

باید بروم دست به کاری بزنم ..

[علیرضا اذر]


                                                      



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۶
عرفانه میم

مثلا  ادم باید  یک کلبه  داشته باشد که دور از همه جاباشد ..دور از همه کـَس..  فقط خودت باشی ُ خودت .. گاه دوست داری هیچ چیز جز "سکوت" نشنوی .. باور کن!  مثلا یک روز بروی بنشینی گوشه ی اتاق ِکلبه ات ، یکی از کتاب های مورد علاقه اَت را هم برداری ، بعد یک  لیوان چای هم برای خودت بریزی با کمی قند. هوا هم خنک باشد ، پنجر ه ی ِ اتاقت را باز کنی ، کسی هم نباشد بگوید " سرد است ، ببند " . و کسی هم نباشد بگوید " دیروقت است ، نمیخوابی ؟ " اصلا باید تنهای ِ تنها باشی ، هیچ کس در آن خانه نباشد که چیزی به تو بگوید .. اصلا باید نام ِ آن کلبه را کلبه ی تنهایی بگذاری.. حتی اگرآن روز "او" یی هم داشته باشی.. باید چند روز از او هم دور باشی.. تا مثل مادرها دنبال ِ بچه ی گم شده اَش بگردد .. و وقتی پیدایت کرد قدرَت را بیشتر بداند ..

میدانی که ؟!

من از عادت و یک روال ِ تکراری متنفـّرم حتی اگر ان روالیکدوست داشتن ِ عادیباشد . .. پس نباید تعجب کنی که گاه این دخترک را در ان کلبه پیدا کنی یا اصلا هیچ جا پیدا نکنی..  .. و اتفاقی ببینی اش در حالی که کنار یکپنجرهنشسته ، و چند کتاب دورش پخش شده .. چند فیلم انطرف تر افتاده  .. لیوانهای ِ چای اش روی لبه ی پنجره ردیف شده ...

بعد تو باید ارام ان گوشه بنشینی هیچ نگویی ، هر وقت خودش سرش را برگرداند .. پیدایت کند .. اری .. گاه باید کمی هیجان ِ دوست داشتن به این دخترک تزریق کنی.. و ارام بیای در گوشش بگویی :"سک سک" .. یک لبخندخنک بزنی بی هیچ حرفی بروی دو چای سبز بریزی بیاوری ُ بگویی " خب ؟ تعریف کن ! " در این چند روز چه خوانده ای .. چه دیده ای . چه کشف کرده ای .. بعد  اخرش خودت را مظلوم کنی ُ بگویی " دخترک دست نیافتنی من ! تو هیچ میدانی بر من چه گذشت ...... ؟ " و من دستم را جلوی دهانت بگذارم ، که هیچ نگویی.. رویم را برگردانم .. ارام در امنیت ِ تنت جایـَم بدهی .. و لبخند بزنیم ..

تو دیگر باید عادت کرده باشی به "عادت نکردن" ِ من !

بالاخره من هم یک روز میروم .. میروم ُ در ان کلبه زندگی اَم را اغاز میکنم .. روزی که شاید دور، ولی نزدیک است .. از دنیایتان خسته اَم ادمها .. دیگر جایی برای من نی ـست ..

شاید دوباره هم را دیدیم .. در همان جایی که میگویند "کوه هم به کوه نمیرسد.. " ..

کاش زودتر برسد آن روز که بروم و این "عادت" و "جبر" را از رنگ ُ روی این "من" بشورم  ..

و بازگردم ..

                                                                                                         http://s4.picofile.com/file/7821033545/30.jpg

راستی

تو فقط حق داری دنبال ِدخترکتبیایی ُ بس !

 

                                                                                       دخت ِ جـوزا - 31/04/92

 

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۴:۳۷
عرفانه میم

موج ـهـای دریا هم ، خسته نشدنـد از رفتن و نرسیدن و در اغوش نکشیدن ِ  ساحـل

انتظار داری من خسته شوم از نرسیدن ؟

نه!

همیشه در مارپله ی زندگی ، در کنار مارهـا ، "نردبان" هم وجود دارد ..

فقط چشم میخواهد ، برای ِ "دیدن" ..

حالا هر چه میخواهید "مار" سر راهم بگذارید ..

 

  آیکُن های اِمیلی

                                                                                                  دخت ِ جوزا - 27/04/92 

 

*  امشب پر اشکمُ هیچی ـش از چشمام پایین نمیاد . . چه دردی ـست پرباشی ُخالی.. !

* خدایا من میدانم تو اینطور که آدم هایت نشانت میدهند نیستی ! کفر نباشد ولی آدم هایت انگار خدای دیگری دارند که انقدر کوته فکر ُ دُگم باقی مانده اَند .. وگرنه کسی که تو را قبول داشته باشد باید "بو"یی هم از مهربانی ات ببرد کمی هم شعور ُ فهم را از تو بهارث ببرد .. اینطور نی ـست ؟! -

*جوانی ِ نکرده ـمـانبه کنار ! با اینپیریِ زود رس چه کنیم ؟!

*تو فقط امشب گوش بودی برا بضی حرفام .. چه خوب فهمیدی .. چه خوب حس کردی و متاسفانه همدرد بودی ! .. ممنونتـم .. :* ..

[مخاطب دار]

 

*بعضی آدمها گل بهی اند .. دوس داری تا ابد عطرشان را بغل بگیری ُ ببوسی ! این ادم ها به انگشتان یک دست هم نمیرسند .. مراقبشان باشید .. :)

ادمهای گل بهی ـتان ماندنی :*

 

 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۲ ، ۲۱:۲۴
عرفانه میم

بشتاب!

 

و بلندنگاهم کــُن .. که مرا نیاز به افکار چشمـانت است .

بشتاب!

و بلندصدایم کـن که گوش هایـم را نیاز به بوییدن ِ نــُت های صدایت است ..

بشتاب!

و بلند بلند دستانم را لمس کـن

که دستانم را نیاز به قفل شدن دردستانـت است .

 

 

 

احساسـم نوشت:

 

+خسته ام!

درست مثل اتومیبیلی که هر صبح با "هـل دادن" ِ عده ای استارت، میخورد ..

 

 T

 

+ میبوسـی چشم هایم را ،

گلمیدهــد ..

 

 

+فرسوده ــگـی را آنقطارخوب میفهمد ،

همـانی که فردا بعد از اخرین سفرش،اوراق شده

وبه گوشه ای انداخته میشود تا مرحله ی ذوب ِ اهن ـهـایش برسد..

و چه کسی میداندخاطرات مسافرانش روی دیواره های آن،دردمیکند ؟!

 


 

+اسمـم را صدا میکنی ،

تمـام سلول های تنم تکرارش میکنند ..

نه ! به دلیل تاثیر کوه مانندسلول هایم نیست که صدارا برمیگردانند ..

بلکه  فقط به این دلیل است که صدا ، صدای توست!

 

 

چشمـانـم  ازانتظارخشک شده اند به مثابه ی کویری

که هر چه سرش را بالا اورده به امید باران،

چیزی جزتلالـو خورشید ندیده ..

 

 

 

+دلـ ـم صاعقه میزند ،

بغض اسمان میشکند ..

های های میگریَد..

 

+ خودت هم نمیدانی ،

اما این خود تویی که رنگین کمان را به وجود می آوری

درست زمانی که بعد ازاشک هایم

تلالـو لبخند را بر لبانم میتابانـی..

 


 

 + به قول کاظم بهمنی عزیز:

 لحظه ی بغــض، نشد حفظ کنم چشمم را

 در دل ابر نگهداری ِباران سخت است ...

 

 

+چشـمـانت، چه دریایی اسـت ،

شناکردن دارد !

 

 

 

+دست به قلم که میشوم ،

گویی ، کلمات صاحبشـآن را گم کرده باشند ،

که مدام تو را پی گیـ ـرمیشوند ..

 


     

                                                                                            دخت ِ جــوزا -25/04/92 

 

+گاه شده  وقتی در حال اشک ریختنم  و

باد من را نوازش میکند .. یابرگی از درخت می افتـد .. یاباران شروع به باریدن میکند ،

لبخند میزنم ، حس میکنم

خدا میخواهد بگوید "من هستـم" ..

گاهی چیزهای ِ کوچک هم ،نماد حضورش هستنـد ..

 

+ فیلم پیشنهادی : "برف روی کـآج ها".. :)

 

+مکـان پیشنـهـادی:

موزه دکتر حسابی و کافه اش.. واقع در خیابانمقصودبیک/ سمت تجریش...

 

 +مآه عسل، گاه درس های عجیبی به انسان میدهد ، جدی اَش بگیرید .. :)

 

+ تو فقط میدانی ،

یعنی چه وقتی تمام احساسـم میریزد در چشمانم و

ی کلمـ ه جز "عزیزم" از دهانم بیرون نمی آیـد .

تو میدانی وقتی تمام احساسم در یک عزیزم جمع میشود یعنی چه!!

فقط تویی که قلق بد اخلاقی هامو هم بلدی  ..

حتی وقتی که حسهایم ، هم تمام شده باشند :)

 باز بگویی :

تو هنوز هم عوض نشدی دختر ..

[مخاطب : خصوصی]

 

 

+ من ُ ببخش اگر ،دوست داشتنتُ نادیده میگیرم ! ..

شاید مجبورم..

مخاطب خـاص]

 

دیالوگ نوشت:

 {"+" : پدر و "-" : پسر بچه}:

+ همه ی بچه ها دلشون برا مامانشون تنگ میشه . تو دلت تنگ نشده ؟

- نه !

+ چرا ؟!

- چون اون مـُرده

+ نه اون نمرده .. با دستگاه هنوزم زنده ست

- یعنی اگه دستگاه ها رو ازش بکشن ، میمیره ؟

+ اره ..

-  خب چرا نمیکشن ؟

+ چون نمیدونن دلش میخواد بمیره یا بمونه پسرم

- (با بغض)  کسی که خودکشی کرده یعنی دلش میخواد بمیره بابا ..

و سکوت ...

[فیلـم : گذشته]

 

 x و چقدر که من اون پسر بچه ی توی فیلم رو با اون موهای خاص ّ و اخم آی خاص دوس داشم :)

 

اهنگـــــــــــــ.نــــــ:

 من خوب ِ خوبــم ،

 گیتارَم کجاست؟

 تو که میرقصی، همه چی زیباست

 تو میرقصی زندگی ساده ـست..

 من عاشق شدم این فوق العاده ـست

 تو که میرسی به ارزوهات

 من ُ رها کن توموج ِ موهات

 من ُ برسون به بچگی ها

 باید دوباره به دنیـا بیام!

***

 من خوب ِ خوبم،

 لبخندت کجاست ؟

 تو که میخندی همه چی زیباست

 تو که میخندی عشق بی اراده ـست..

 

 - فوق العاده / رستاک-

 

 بودنتان گلبارانــــــــ ـ .. :*



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۸:۵۷
عرفانه میم

روی ِاب که می ایستادم ،

 

تشویقم میکرد

و

نمیدانسـت که

مـُردن آخرین تیر مسابقه  ـست ..

و  این "من "، مرده اَست که روی آب آمده  است ..

مثل ماهی قرمـز ِ بچگی هایـش ..

 

                                                                                       دخت ِ جوزا - 21/04/92



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۲:۵۸
عرفانه میم
MeLoDiC