بشتاب!
و بلندنگاهم کــُن .. که مرا نیاز به افکار چشمـانت است .
بشتاب!
و بلندصدایم کـن که گوش هایـم را نیاز به بوییدن ِ نــُت های صدایت است ..
بشتاب!
و بلند بلند دستانم را لمس کـن
که دستانم را نیاز به قفل شدن دردستانـت است .

احساسـم نوشت:
+خسته ام!
درست مثل اتومیبیلی که هر صبح با "هـل دادن" ِ عده ای استارت، میخورد ..

+ میبوسـی چشم هایم را ،
گلمیدهــد ..
+فرسوده ــگـی را آنقطارخوب میفهمد ،
همـانی که فردا بعد از اخرین سفرش،اوراق شده
وبه گوشه ای انداخته میشود تا مرحله ی ذوب ِ اهن ـهـایش برسد..
و چه کسی میداندخاطرات مسافرانش روی دیواره های آن،دردمیکند ؟!
+اسمـم را صدا میکنی ،
تمـام سلول های تنم تکرارش میکنند ..
نه ! به دلیل تاثیر کوه مانندسلول هایم نیست که صدارا برمیگردانند ..
بلکه فقط به این دلیل است که صدا ، صدای توست!
+ چشمـانـم ازانتظارخشک شده اند به مثابه ی کویری
که هر چه سرش را بالا اورده به امید باران،
چیزی جزتلالـو خورشید ندیده ..
+دلـ ـم صاعقه میزند ،
بغض اسمان میشکند ..
های های میگریَد..
+ خودت هم نمیدانی ،
اما این خود تویی که رنگین کمان را به وجود می آوری
درست زمانی که بعد ازاشک هایم
تلالـو لبخند را بر لبانم میتابانـی..
+ به قول کاظم بهمنی عزیز:
لحظه ی بغــض، نشد حفظ کنم چشمم را
در دل ابر نگهداری ِباران سخت است ...
+چشـمـانت، چه دریایی اسـت ،
شناکردن دارد !
+دست به قلم که میشوم ،
گویی ، کلمات صاحبشـآن را گم کرده باشند ،
که مدام تو را پی گیـ ـرمیشوند ..
دخت ِ جــوزا -25/04/92
+گاه شده وقتی در حال اشک ریختنم و
باد من را نوازش میکند .. یابرگی از درخت می افتـد .. یاباران شروع به باریدن میکند ،
لبخند میزنم ، حس میکنم
خدا میخواهد بگوید "من هستـم" ..
گاهی چیزهای ِ کوچک هم ،نماد حضورش هستنـد ..
+ فیلم پیشنهادی : "برف روی کـآج ها".. :)
+مکـان پیشنـهـادی:
موزه دکتر حسابی و کافه اش.. واقع در خیابانمقصودبیک/ سمت تجریش...
+مآه عسل، گاه درس های عجیبی به انسان میدهد ، جدی اَش بگیرید .. :)
+ تو فقط میدانی ،
یعنی چه وقتی تمام احساسـم میریزد در چشمانم و
ی کلمـ ه جز "عزیزم" از دهانم بیرون نمی آیـد .
تو میدانی وقتی تمام احساسم در یک عزیزم جمع میشود یعنی چه!!
فقط تویی که قلق بد اخلاقی هامو هم بلدی ..
حتی وقتی که حسهایم ، هم تمام شده باشند :)
باز بگویی :
تو هنوز هم عوض نشدی دختر ..
[مخاطب : خصوصی]
+ من ُ ببخش اگر ،دوست داشتنتُ نادیده میگیرم ! ..
شاید مجبورم..
[ مخاطب خـاص]
دیالوگ نوشت:
{"+" : پدر و "-" : پسر بچه}:
+ همه ی بچه ها دلشون برا مامانشون تنگ میشه . تو دلت تنگ نشده ؟
- نه !
+ چرا ؟!
- چون اون مـُرده
+ نه اون نمرده .. با دستگاه هنوزم زنده ست
- یعنی اگه دستگاه ها رو ازش بکشن ، میمیره ؟
+ اره ..
- خب چرا نمیکشن ؟
+ چون نمیدونن دلش میخواد بمیره یا بمونه پسرم
- (با بغض) کسی که خودکشی کرده یعنی دلش میخواد بمیره بابا ..
و سکوت ...
[فیلـم : گذشته]
x و چقدر که من اون پسر بچه ی توی فیلم رو با اون موهای خاص ّ و اخم آی خاص دوس داشم :)
اهنگـــــــــــــ.نــــــ:
من خوب ِ خوبــم ،
گیتارَم کجاست؟
تو که میرقصی، همه چی زیباست
تو میرقصی زندگی ساده ـست..
من عاشق شدم این فوق العاده ـست
تو که میرسی به ارزوهات
من ُ رها کن توموج ِ موهات
من ُ برسون به بچگی ها
باید دوباره به دنیـا بیام!
***
من خوب ِ خوبم،
لبخندت کجاست ؟
تو که میخندی همه چی زیباست
تو که میخندی عشق بی اراده ـست..
- فوق العاده / رستاک-
بودنتان گلبارانــــــــ ـ .. :*